loader-img
loader-img-2
پاتوق کتاب
  1. خانه
  2. بلاگ
  3. Mag | ادبیات
آشنایی با رمان های برتر انگلیسی
آشنایی با رمان های برتر انگلیسی
خیلی از بچه‌ها و حتی بزرگترها در پاسخ به سوال «رویات چیه؟» می‌گویند: «دوست دارم دور دنیا رو بگردم!». پاسخی نسبتا پرتکرار و رویایی قشنگ و وسوسه‌انگیز است، ولی مگر چند درصد از آدم‌ها به محقق کردنش می‌رسند؟ چند نفر هستند که وقت و انرژی و هزینه لازم برای گشتن کشور خودشان را داشته باشند، دور دنیا پیشکش؟ قاعدتا زیاد نیستند.  به نظر من، یکی از دلایلی که آدم‌ها به ادبیات و سینما روی می‌آورند، همین است. این ابزارها هستند که به آدم اجازه می‌دهند با صرف هزینه‌ای کم و از روی مبل خانه‌اش، به هزار نقطه‌ی دنیا سفر کند و در گوشه و کنارش سرک بکشد. (البته که با این قیمت روزافزون کتاب، خیلی بعید نیست اگر به زودی همین کتاب هم تبدیل به کالای تجملی بشود. از این رو به شما پیشنهاد می‌کنم هرچه زودتر دست به خریدن و خواندن کتاب‌ها بزنید که حتی اگر یک روز زودتر هم خرید کنید، به نفع خودتان و جیبتان خواهد بود.) سفر به دنیای رمان های انگلیسی در مطلب پیشِ رو، قصد داریم به کمک کتاب‌ها قدمی در راه تحقق بخشیدن به رویای سفر دور دنیا برداریم. این ایستگاه: انگلیس. چترهایتان دم دستتان باشد تا برویم و با ده رمان برتر انگلیسی برای سنین و سلیقه‌های مختلف، آشنا شویم. 10 رمان برتر انگلیسی 1- مزرعه حیوانات مزرعه حیوانات کتابی‌ست که حتی آدم‌هایی که تا به حال یک کتاب نخوانده‌اند هم احتمالا اسمش را شنیده باشند و چه‌بسا نقل‌قول‌های رنگ‌وارنگش را در فضای مجازی و کوچه و خیابان، شنیده یا خوانده باشند. اصلا کافی‌ست آدم یک بار گذارش به یک کتاب‌فروشی بیفتد یا حتی یک بار خیابان انقلاب تهران را پیاده گز کند تا چشمش به مزرعه حیوانات بیفتد و یک پژواکی هم از نام جورج اورول در انتهای ذهنش نقش ببندد.  مزرعه حیوانات، داستانی‌ست با ظاهر کودکانه که مفاهیم عمیق‌تری را در پس کلمات خود پنهان کرده. مزرعه‌ای که حیوانات گوناگون در آن زندگی می‌کنند و یک روز تصمیم می‌گیرند صاحب مزرعه را بیرون کنند و کنترل اوضاع را در دست بگیرند، ولی اوضاع آن‌طوری که اکثر آن‌ها انتظارش را دارند، پیش نمی‌رود. اورول یک چشمه از هنر خود را این‌جا نشان می‌دهد که هر فردی با خواندن مزرعه حیوانات، به یاد مکانی و زمانی می‌افتد و آدم‌ها لزوما هم باهم در این موضوع تفاهم ندارند. هرکس خودش و اطرافیانش را با حیوانات مختلف مزرعه مقایسه می‌کند و تلاش می‌کند دست روی شباهت‌ها و تفاوت‌ها بگذارد. یکی از فواید ادبیات، اشاره به اوضاع اجتماعی و حتی‌الامکان تلاش برای تغییر آن است و مگر نه که هر از گاهی به نویسنده‌ای نیاز داریم که فرزند زمانه خودش باشد و در عین حال، گوشه چشمی هم به آینده داشته باشد؟ این، دقیقا همان کاری است که اورول در مزرعه حیوانات انجام می‌دهد و هر خواننده‌ای را به فکر فرو می‌برد. باعث می‌شود خواننده فارغ از این‌که اصلا داستان را دوست داشته یا نداشته، نگاهی به جهان اطرافش بیندازد و از خودش بپرسد «ما کجا هستیم؟ داریم چه کار می‌کنیم؟ به کجا قرار است برسیم؟». بارها گفته‌ام که اصلا خود این به فکر فرورفتن، یکی از میوه‌های شیرین و مقوی مطالعه است. خلاصه که اجازه ندهید عنوان ادبیات کلاسیکی که به دم این کتاب چسبیده، شما را بترساند. اگر تا به حال به هر دلیلی سراغش نرفته‌اید، دل را به دریا بزنید و جلو بروید. بخشی از کتاب مزرعه حیوانات "همین مزرعه خودمان به‌تنهایی می‌تواند زندگی یک‌دوجین اسب و بیست گاو و صدها گوسفند را تأمین کند؛ و همه آن‌ها هم چنان زندگی آسوده و مرفهی داشته باشند که الان حتی به خواب هم نمی‌بینیم. پس چرا همچنان در این شرایط نکبت‌بار زندگی می‌کنیم؟ به این دلیل که تقریبآ همه دسترنجمان را انسان‌ها به غارت می‌برند. رفقا، راه‌حل همه مشکلات ما همین است. همه‌اش در یک کلمه خلاصه می‌شود ــ انسان. انسان تنها دشمن واقعی ماست. انسان را از صحنه روزگار محو کنید، ریشه گرسنگی و بیگاری تا ابد خشکانده می‌شود. انسان تنها موجودی‌ست که مصرف می‌کند بی‌آن‌که تولید کند. انسان شیر نمی‌دهد، تخم نمی‌گذارد، قدرت کشیدن گاوآهن را ندارد، سرعتش آن‌قدر نیست که بتواند خرگوش بگیرد. با وجود این، انسان اشرف مخلوقات است"   2- 1984 حالا که سر حرف از جورج اورول را باز کرده‌ایم، حیف است حرفی از 1984 نزنیم؛ یکی دیگر از معروف‌ترین رمان‌های انگلیسی که خیلی‌ها برای این‌که خود را باسوادتر نشان بدهند، حتی به دروغ ادعا می‌کنند که آن را خوانده‌اند. ژانر دیستوپیا یا ویران‌شهر، یکی از گونه‌های پرطرفدار ادبیات است. اصلا این یکی از ویژگی‌های انسان است که دست‌کم گاهی وقتش را صرف تفکر و رویاپردازی یا نظریه‌پردازی درباره آینده کند و تمام اتفاقاتی که ممکن است بیفتند را در نظر بگیرد. اما این‌که این حدس‌ها چه‌قدر واقعی شوند، به هزاران احتمال و اتفاق دیگر وابسته‌اند که آدم باید در نظر بگیرد. مطالعه‌ی گذشته و حال و داشتن ذهنی خلاق، قطعا در این مسیر ما را یاری می‌کنند و اگر فکر کنیم، جورج اورول به خوبی واجد این شرایط بوده.  داستان کتاب 1984، در شهر لندن اتفاق می‌افتد، اما نه آن لندنی که همه ما می‌شناسیم. لندنِ 1984، در کشوری به نام اوشنیا واقع شده و تحت کنترل یک رژیم تمامیت‌خواه است. داستان کتاب ساخته‌شده از دو روایت موازی است که درهم تنیده شده‌اند؛ یک داستان عاشقانه و روایتی که مربوط به رژیم حاکم و نوع اداره کشور توسط آن است. نکته‌ای که وجود دارد، این است که خیلی‌ها کتاب 1984 را یک جور مانیفست بر علیه سوسیالیسم می‌دانند، ولی در واقعیت هدف اورول از نوشتن آن اصلا همچین چیزی نبوده. البته که اگر مثل خیلی افراد به مرگ مولف اعتقاد داشته باشید و اثر را از نویسنده آن مستقل بدانید، قطعا آزادید تا همچین برداشتی هم از آن داشته باشید.  نمونه‌های مشابه فضایی که جورج اورول در 1984 ترسیم می‌کند، بعدها در آثار ادبی و سینمایی زیادی بازسازی شده و شما هم اگر این کتاب را بخوانید، حتما شباهت‌هایی بین آن و چیزهای دیگری که خوانده‌اید و تماشا کرده‌اید؛ پیدا خواهید کرد. ولی ایده‌ی 1984 و شیوه پرداخت آن، همچنان هم در نوع خودش خاص و جذاب محسوب می‌شود و در تمام دنیا طرفداران خودش را دارد.  یکی از نقاط اشتراک مزرعه حیوانات و 1984، همان مسئله فکر کردن است که پیش‌تر به آن اشاره کردم. مهم نیست که این کتاب از نظر ادبی یا زیبایی‌شناسی چه‌قدر به نظر شما ارزشمند باشد (که از نظر خیلی منتقدان در این زمینه‌ها هم امتیاز بالایی می‌گیرد)، به هر حال اگر خوب بخوانیدش، قرار است دست‌کم برای مدتی ذهنتان را مشغول کند. بخشی از کتاب 1984 " وزارت حقیقت – یا همان مینی‌ترو در زبان نوین – به‌طرز شگفت‌آوری در میان چشم‌انداز، خودنمایی می‌کرد. ساختمان عظیم هرمی‌شکل به‌رنگ سفید که به صورت پله‌پله تا ارتفاع سیصدمتر بالا رفته بود. از جایی که وینستون ایستاده بود، سه شعار حزب را که به‌نحوی موزون بر نمای سفید ساختمان به‌طور برجسته نوشته بودند،‌ به‌راحتی می‌شد خواند: جنگ، صلح است. آزادی، بردگی است. نادانی، توانایی است. آن‌طور که می‌گفتند، وزارت حقیقت شامل سه‌هزار اتاق در بالای طبقه همکف و همین تعداد اتاق در زیرزمین بود. در تمام شهر لندن تنها سه ساختمان دیگر با این اندازه و شکل وجود داشت. این چهار ساختمان، تمام عمارت‌های اطراف را تحت‌الشعاع قرار داده بودند و از بالای عمارت پیروزی هر چهارتای آن‌ها دیده می‌شد. این ساختمان‌ها محل استقرار چهار وزارتخانه‌ای بودند که کل تشکیلات دولت بین آن‌ها تقسیم شده بود: وزارت حقیقت که با اخبار، تفریحات، آموزش و هنرهای زیبا سروکار داشت؛ وزارت صلح که به امور جنگ می‌پرداخت؛ وزارت عشق که برقراری قانون و نظم را برعهده داشت و وزارت فراوانی که مسئول امور اقتصادی بود"   3- دکتر جکیل و آقای هاید وقتی کتاب دکتر جکیل و آقای هاید را خواندم، سن زیادی نداشتم؛ ولی از قبل تقریبا به صورت کامل می‌دانستم چه اتفاقی در داستان می‌افتد و گره اصلی آن چیست و چگونه باز می‌شود. با این حال، از تمام لحظات مطالعه‌اش لذت بردم. هنوز هم آرزو می‌کنم ای‌کاش فرصتی پیش می‌آمد و حافظه‌ام از آن پاک می‌شد تا می‌توانستم یک بار بدون هیچ پیش‌زمینه‌ای سراغش بروم. دکتر جکیل و آقای هاید، روایتی متفاوت است از نبرد خیر و شر و نویسنده آن، رابرت لوئیس استیونسون، قبل از خیلی متفکرین نظر خودش درباره ذات انسان را در قالب این داستان جذاب و پر از کشمکش بیان کرده. شاید ایده‌های مطرح‌شده الان حتی کمی واضح به نظر برسند، ولی وقتی زمان نگارش کتاب را در نظر می‌گیریم، اهمیت آن خیلی بهتر مشخص می‌شود.  داستان دکتر جکیل و آقای هاید، این‌طور شروع می‌شود که دکتر جکیل که فردی سرشناس و شناخته‌شده است، ناگهان وکیل خود را فرا می‌خواند تا تغییراتی در وصیت‌نامه‌اش ایجاد کند. درست از همین‌جاست که اتفاقات خارق‌العاده‌ی داستان ما آغاز می‌شود و به مرور می‌فهمیم که دکتر جکیل دقیقا دست به چه کاری زده و اقدامات او قرار است ما و او را به کجا برساند. صحبت کردن از داستان بدون لو دادن آن کمی مشکل است، چون دقیقا آن‌جایی که پرده از رازها کنار می‌رود است که آدم واقعا به خود می‌آید و می‌بیند نگاهش به خیلی چیزهای دور و برش تغییر کرده.  پیام اصلی داستان هم می‌تواند به نسبت خواننده و دید شخصی او، متفاوت باشد و در نهایت احتمالا هیچ‌کدام از این برداشت‌ها اشتباه نخواهند بود. شاید برایتان جالب باشد که بدانید ایده‌ی نوشتن کتاب دکتر جکیل و آقای هاید، بعد از یک کابوس به ذهن آقای استیونسون رسید. (الان که فکر می‌کنم، شاید بهتر بود اسم این یادداشت را بگذاریم «ده رمانی که انسان را به فکر فرو می‌برند») بخشی از کتاب دکتر جکیل و آقای هاید "از تختم بیرون پریدم و به سوی آینه رفتم. با دیدن آن شکل و شمایل خون در رگ‌هایم منجمد شد. وقتی به رخت‌خواب رفتم هنری جکیل بودم ولی به شکل ادوارد هاید از خواب بیدار شده بودم! می‌بایست فکری به حال خودم می‌کردم. صبح شده بود. خدمتکارها بیدار شده بودند. تمام داروها در آزمایشگاه بودند و برای رسیدن به آزمایشگاه باید از دو ردیف پلکان پایین می‌رفتم و از راهروِ پشتی وارد حیاط می‌شدم. شاید می‌توانستم صورتم را بپوشانم، ولی درمورد اندامم چه می‌کردم؟ اما بلافاصله خیالم راحت شد، چون یادم آمد که خدمتکارها به رفت‌وآمد هاید عادت کرده‌اند. لباس‌هایی را که به اندازۀ ادوارد هاید نزدیک بود تنم کردم و در خانه به راه افتادم. یکی از خدمتکاران با دیدن آقای هاید در آن ساعتِ صبح و با آن لباس‌ها چشم‌هایش گرد شده بود. ده دقیقه بعد دکتر جکیل سر میز غذا‌خوری نشسته بود و وانمود می‌کرد که با اشتها در حال خوردن صبحانه است! باید اعتراف کنم که این واقعه مرا خیلی ترساند و باعث شد که جدی‌تر به عواقب، مشکلات و نتایج احتمالی وجود دوگانه‌ام فکر کنم"   4- فرانکنشتاین کتاب محبوب و معروف دیگری که می‌خواهم از آن نام ببرم، درباره هیولایی است که خیلی‌ها به اشتباه او را فرانکنشتاین خطاب می‌کنند؛ در حالی که فرانکنشتاین در واقع نامِ دانشمند سازنده‌ی این هیولاست. مری شلی در کتاب فرانکنشتاین خیلی جلوتر از زمان خود را می‌بیند و در قالب داستانی تو در تو، به خیلی دغدغه‌های فکری و فلسفی انسان مدرن می‌پردازد. شاید نوع روایت داستان در ابتدا قدری گنگ و گیج‌کننده به نظر بیاید، ولی خیلی زود به آن عادت خواهید کرد و می‌توانید از خواندنش لذت ببرید. می‌توان گفت نوع روایت آن، داستانی در دل داستانی‌ست که خود در دل داستانی دیگر است؛ ولی لطفا اجازه ندهید این عبارت شما را بترساند. فرانکنشتاین، داستان مردی جوان، باهوش و ثروتمند است که طمع دانش بیشتر و بیشتر چشمش را کور کرده و وقتی به خودش می‌آید که دیگر دیر شده و موجودی را وارد این دنیا کرده که قرار نبوده باشد. اما در عین حال، فرانکنشتاین داستان آن هیولا هم هست و داستان آدمیزاد و رفتاری که با افراد دیگر گونه‌ی خودش و با طبیعت دارد. اگر از من بپرسید، می‌گویم فرانکنشتاین داستان رنج است. و برایم جالب است که چه‌طور مریِ نوزده ساله در یک شب تاریک و به بهانه یک مسابقه داستان‌نویسی با چند نفر از دوستانش، به چنین ایده‌ای رسیده و چه‌طور توانسته تا این حد باظرافت و دقیق آن را بپردازد. تمام شخصیت‌های داستان ملموس و نزدیکند، طوری که آدم حس می‌کند از نزدیک با آن‌ها ملاقات کرده؛ حتی هیولایی که اگر این‌همه اقتباس سینمایی در کار نبود، شاید من حتی نمی‌توانستم چهره‌اش را به درستی تصور کنم. قطعا داستان به طبع زمان نگارشش و سبک مقبول آن زمانی، گاهی زیادی درگیر اطناب و توصیف‌های نه‌چندان ضروری می‌شود، ولی این موارد در حدی نیستند که لذت اصلی مطالعه داستان فرانکنشتاین را ذایل کنند.  بخشی از کتاب فرانکنشتاین "و بعد به الیزابت، پدرم و کلروال فکر کردم. همه‌ی آن‌ها را رها کرده بودم تا هیولا بتواند عطش انتقام خونین و بی‌رحمانه‌اش را فرو بنشاند. این فکر مرا غرق در افکاری وحشتناک و مایوس‌کننده کرد؛ افکاری که حتی الان هم که این ماجرا برای همیشه در حال تمام شدن است، از فکر کردن به آن به خود می‌لرزم. چند ساعتی به همین ترتیب گذشت و خورشید کم‌کم در افق پایین آمد. باد تند نیز تبدیل به نسیمی ملایم و دریا از دست امواج شکننده‌اش راحت شد؛ اما این حالت جای خود را به امواجی متلاطم داد؛ طوری که دچار دل‌آشوبه شدم و به سختی می‌توانستم سکان را بگیرم. در همین موقع ناگهان چشمم به یک خشکی در جنوب آن منطقه افتاد. چند ساعتی را با وحشت و نگرانی گذرانده بودم؛ اما ناگهان اطمینان به زندگی همچون سیلی از شادی به قلبم هجوم آورد و اشک از چشمانم جاری شد.  چه‌قدر احساسات ما متغیر است و چه‌قدر حتی در اوج بدبختی، به زندگی عشق می‌ورزیم"   5- هرگز ترکم مکن اینجا می‌خواهم به عنوان نویسنده این یادداشت، از اعتبارم استفاده کرده و خواهش کنم بدون هیچ جست‌وجوی دیگری کتاب هرگز ترکم مکن را بخوانید. جدای از تمام نکاتی که می‌توان درباره این داستان به آن‌ها اشاره کرد، به نظرم چشم‌بسته وارد دنیای کتاب شدن لذتی دارد که دانستن خلاصه داستان یا چیزهایی از آن دست، به آن نمی‌ارزد. هرگز ترکم مکن، به گفته خیلی منتقدها بهترین کتاب کازوئو ایشی‌گورو است. داستان کتاب رگه‌هایی از فانتزی دارد و وقتی واردش می‌شوید، مدتی طول می‌کشد تا متوجه شوید دقیقا کجا پا گذاشته‌اید. این بچه‌ها چه کسانی هستند؟ چرا هیچ‌کدام نام خانوادگی ندارند؟ چرا خبری از پدر و مادرهایشان نیست؟ این مراقب‌هایی که اکثرا هم زن هستند، چه ربطی به بچه‌ها دارند؟ اما وقتی از آن ابهام اولیه خارج می‌شوید و چم و خم این دنیا و هیل‌شم دستتان می‌آید، شبیه یک جور تجربه‌ی خارج از بدن است. دست‌کم برای من که این‌طور بود. یعنی فکر می‌کنم کافی‌ست کمی حوصله کنید و نگذارید مهی که در ابتدا دوروبرتان را پوشانده، مایوستان کند. ایشی‌گورو در هرگز ترکم مکن، در نهایت یک مسئله اخلاقی را پیش می‌کشد و خودش هم لزوما به پاسخ آن اشاره‌ای نمی‌کند. این به عهده‌ی من و شمای خواننده است که تصمیم بگیریم چه کاری اخلاقی و منطقی و کارآمد است و چه کاری نه. نویسنده‌ی ژاپنی-انگلیسی این کتاب، در شخصیت‌پردازی هرگز ترکم مکن، به خوبی عمل کرده و از فضایی که داستان در اختیارش گذاشته، نهایت استفاده را برده است. ما با بچه‌های هیل‌شم بزرگ می‌شویم و ذره‌ذره، عادت‌های رفتاری و مدل حرف زدنشان را یاد می‌گیریم و در انتهای داستان، می‌توانیم ادعا کنیم از روی صدای پایشان هم تشخیصشان می‌دهیم. فضاسازی داستان هم به خوبی صورت گرفته. دنیایی که کاملا شبیه دنیای ما هست و نیست. معلوم نیست در زمانی دیگر اتفاق می‌افتد یا در یک جهان موازی، هرچه هست آن‌قدر آشناست که در آن گم نشویم و آن‌قدر غریبه که هیجان کشفش را داشته باشیم. به نظر من، هرگز ترکم مکن از آن کتاب‌هایی‌ست که وقتی تمامش می‌کنید، تا مدتی برایتان سخت است سراغ کتاب جدیدی بروید، انگار که ذهنتان می‌خواهد هنوز هم بین صفحات این کتاب زندگی کند. راستی! به هیچ‌وجه قبل از خواندن کتاب، اقتباس سینمایی‌اش را تماشا نکند. اگر وقتی کتاب را خواندید فیلم را تماشا کنید، متوجه می‌شوید که چرا این حرف را زدم. بخشی از کتاب هرگز ترکم مکن "اسمم کتی اچ است. سی و یک سال دارم و بیش از یازده سال است که پرستارم. می‌دانم، یک عمر است اما راستش می‌خواهند هشت ماه دیگر هم ادامه بدهم، یعنی تا آخر سال. با این حساب تقریبا می‌شود دوازده سال تمام. حالا می‌دانم که سابقۀ کار طولانی ام ضرورتا به این معنا نیست که از نظر آن‌ها محشر است. پرستاران خیلی خوبی را می‌شناسم که دو سه ساله عذرشان را خواسته‌اند و دست کم یک پرستار را می‌شناسم که به رغم بی‌مصرف بودن چهارده سال آزگار به کارش ادامه داد. پس قصدم لاف زدن نیست اما به هر حال حتم دارم که از کارم راضی بوده‌اند و در کل، خودم هم همین طور. بهبود بیمارانم همیشه بیش از حد انتظار بوده، دورۀ نقاهتشان به نحوی قابل ملاحظه کوتاه بوده و تقریبا هیچ کدامشان ذیل گروه پریشان دسته‌بندی نشده‌اند، حتی تا قبل از اهدایی چهارم. قبول، حالا شاید دارم لاف می‌زنم اما همین که می‌توانم کارم را درست انجام دهم برایم خیلی مهم است، به خصوص خونسرد نگه داشتن بیمارانم"   6- بازمانده روز درست است که هرگز ترکم مکن یکی از بهترین آثار ایشی‌گورو به شمار می‌رود، ولی بازمانده روز هم یکی از کتاب‌های قابل‌توجه اوست. به نظرم اسم بردن از بازمانده روز در فهرست ده رمان برتر انگلیسی تا حدی ضروری بود، چرا که این کتاب از نظر لحن و شخصیت‌پردازی و حتی شاید داستان، یکی از انگلیسی‌ترین کتاب‌هایی‌ است که من تا به حال خوانده‌ام. بازمانده روز را یک پیش‌خدمت روایت می‌کند. شاید اگر در خلاصه داستان بگوییم که او در تمام طول کتاب درباره زندگی خودش و خاطرات گذشته‌اش صحبت کند، داستانی ملال‌آور به نظر برسد؛ ولی حقیقت چیز دیگری‌ست. در بازمانده روز، ما با ارزش‌ها و عقاید و رویاهای یک قشر از جامعه انگلیسی در سال‌های پیش آشنا می‌شویم که معمولا در داستان‌های دیگر اعتنایی به آن‌ها نمی‌شود. پیش‌خدمت‌ها، آشپزها، خدمتکاران و باغبانان معمولا کسانی هستند که نه‌تنها در زندگی واقعی، بلکه در دنیای داستان هم مانند سایه‌هایی نامرئی حرکت می‌کنند و حواسشان هست که همه‌چیز مرتب پیش برود، ولی ما معمولا آن‌ها را نمی‌بینیم و اهمیتی هم بهشان نمی‌دهیم. مخصوصا این طبقه خاص پیشخدمت‌ها که مسئولیت‌های فراوان دارند و بار سنگینی به دوششان است. نیاز است همه‌ی جزئیات مهمانی‌ها و مراسمات را هماهنگ کنند و خستگی از خود نشان ندهند. همواره در دسترس باشند، ولی هیچ‌وقت دیده نشوند. آن‌قدر بدانند که بتوانند با کارفرمایشان گفتگو و او را سرگرم کنند، ولی نه آن‌قدر که مهمان‌ها جرئت نکنند حرف‌های سری‌شان را بزنند. راوی بازمانده روز، استیونس، دست خواننده را می‌گیرد و سوراخ سنبه‌های عمارت‌های اشرافی و پشت‌ صحنه‌ی زندگی اعیان را به او نشان می‌دهد. تمام زحمت‌هایی که پشت پرده کشیده می‌شود و تمام سنت‌هایی که در زمان روایت داستان بازمانده روز، دارند رنگ می‌بازند و از بین می‌روند و استیونس از این رنگ‌باختگی چه‌قدر متاسف است. در سفری که استیونس در بازمانده روز می‌رود، ما هم هر قدم با او همراه هستیم. نفس‌نفس‌زنان از تپه‌ها بالا می‌رویم و از مناظر سرسبز لذت می‌بریم و وقتی ماشین عجیب رفتار می‌کند، همراه استیونس نگران می‌شویم و دلشوره می‌گیریم. داستان عاشقانه‌ای که خیلی نامحسوس و مثل قند کنار چای داغ در سرتاسر داستان کشیده شده، قلب ما را هم گرم می‌کند. خلاصه که اگر هدفمان از کتاب خواندن همان جهانگردی باشد که اول کار بهش اشاره کردیم، این کتاب گزینه خیلی خوبی‌ست.  شاید بد نباشد که به ترجمه زبردستانه‌ی آن هم گریزی بزنم، کاری که خود مترجم در مقدمه‌ای که بر کتاب نوشته توضیح می‌دهد که چه‌قدر مشکل بوده و با این حال آقای دریابندری، به خوبی از پس آن بر آمده است. بخشی از کتاب بازمانده روز "پیش‌خدمت خوب آن است که کاملا و تماما در نقش خود «جا افتاده» باشد؛ نباید این نقش را مانند لباس نمایش یک ساعت به دوش بیندازد و ساعت دیگر آن را از دوش بردارد. برای پیش‌خدمتی که به «تشخص» و حیثیت خود اهمیت می‌دهد فقط و فقط یک وضع وجود دارد که در آن می‌تواند از نقش خود بیرون بیاید، و آن تنهایی مطلق است"   7- درک یک پایان درک یک پایان، کتابی‌ست که وقتی به آن نگاه می‌کنید احتمالا با خودتان می‌گویید که حجمش کم است و زود خوانده می‌شود؛ ولی اشتباه می‌کنید. خواندن این کتاب به قدری زمان و انرژی نیاز دارد، ولی ارزشش را دارد. درک یک پایان، داستان فردی‌ست به نام تونی وبستر که در زمان بازنشستگی‌اش، به یک دفتر خاطرات بر می‌خورد و به زمان جوانی‌اش پرتاب می‌شود. به زمان‌هایی که با گروه دوستانش گذرانده بود و به اتفاقاتی که برای آن‌ها افتاده بود؛ مثلا خودکشی یکی از آن‌ها. همزمان که تونی دارد به جوانی‌اش فکر می‌کند، ماجراها را به یاد آورده و آن‌ها را حلاجی می‌کند، احتمالا خیلی خواننده‌ها هم دست به کاری مشابه می‌زنند. می‌گویند آدم برای موفق شدن بد نیست گوشه چشمی هم به گذشته داشته باشد، این‌طور نیست؟  بارنز در کنار روایت این داستان‌های ساده دست روی نکاتی می‌گذارد که ارزش قدری مکث و تامل را دارند. مفاهیمی مثل زمان، خاطره، تاریخ و چیزهای دیگر. اصلا معنی هرکدام از این واژه‌ها چیست و چه تاثیری روی زندگی ما دارند؟ تا چه حد می‌توانیم به آن‌ها اعتماد و اطمینان کنیم؟ البته که بعضی‌ها معتقدند لحن راوی داستان، گاهی حالت شعاری به خود می‌گیرد. این را می‌گویم و قضاوت را به عهده خود شما می‌گذارم تا تصمیم بگیرید آیا با آن موافق هستید، یا خیر. همین‌جا باید بگویم که اگر به دنبال یک روایت خطی و سرراست هستید و یک پایان قاطع، این کتاب مناسب شما نیست. اما اگر از پرسه زدن در پیچ‌واپیچ‌های یک داستانِ غیرخطی و کشف ماجراها لذت می‌برید، حتما درک یک پایان را امتحان کنید.  بخشی از کتاب درک یک پایان "تو پولت را بر روی یک اسب، شرط می‌بندی و اگر بردی، آن‌چه به دست آورده‌ای به شرط‌بندی بعدی بر روی اسب دیگر منتقل می‌شود. بردهای تو روی هم انباشته می‌شوند. باخت‌هایت چطور؟ آن چه می‌بازی در زمین اسب‌دوانی باقی نمی‌ماند و بیرون می‌رود. اما قاعده‌ی زندگی چگونه است؟ شاید اینجا قوانین دیگری حکم‌فرما باشند. تو داشته‌هایت را بر روی رابطه‌ای که داری شرط می‌بندی و اگر در این رابطه ببازی، به سراغ رابطه‌ی بعدی می‌روی. اگر در‌ آنجا هم ببازی، باختن‌هایت با هم جمع نمی‌شوند؛ شاید ضرب بشوند. این به هر حال، حسی است که تجربه می‌شود. زندگی فقط جمع و تفریق نیست. انباشتگی هم هست. ضرب شدن باختن‌ها و شکست‌ها در یکدیگر هم هست"   8- زنی در کابین 10 زنی در کابین 10، داستانی رازآلود است که احتمالا همین که درگیرش شوید، دیگر نمی‌توانید زمین بگذاریدش. در رمان زنی در کابین 10، دنیا را از دریچه چشم زنی می‌بینیم که شاهد یک قتل غیرمنتظره و عجیب بوده. در یک سفر دریایی با یک کشتی لوکس تفریحی، کسی زنی را به درون دریا هل می‌دهد ولی خدمه کشتی و سرنشینان آن، همگی طوری رفتار می‌کنند که گویی هیچ اتفاقی نیفتاده. ولی شخصیت اصلی ما، لو بلکلاک که یک خبرنگار است، قرار نیست بگذارد ماجرا به همین سادگی تمام شود. روث ور که نویسنده کتاب‌های جنایی‌ست، در این رمان هم دست به ابتکار زده و داستانی جذاب و پر از تعلیق خلق کرده که با فضای وهم‌آور و رازآلودش، خواننده را تا لحظه‌ی آخر با خود همراه می‌کند. شاید بتوانید پایان داستان را زودتر از شخصیت‌های زنی در کابین 10 متوجه شوید و شاید هم نه، ولی به هر حال دنبال کردن این روند جالب خواهد بود. علاوه بر آن، ضرباهنگ تند داستان، باعث شده داستان حوصله را سر نبرد و احتمالا زودتر از چیزی که انتظار دارید، تمامش کنید. این کتاب را مخصوصا به افرادی پیشنهاد می‌کنیم که زیاد با ژانر جنایی آشنا نیستند و تازه می‌خواهند مطالعه کتاب‌های این ژانر را آغاز کنند. بخشی از کتاب زنی در کابین 10 "مدت زیادی چیزی نگفتیم، هیچ‌کدام‌مان. فقط مثل دو احمق وسط فرودگاه ایستادیم و همدیگر را نگاه می‌کردیم. جودا طوری صورت و موها و کبودی‌های روی گونه‌ام را نگاه می‌کرد که انگار واقعاً باور نمی‌کرد خودم باشم. فکر می‌کنم که من هم داشتم همین کار را نسبت به او می‌کردم، یادم نمی‌آید. تنها چیزی که به آن فکر می‌کردم این بود: اومدم خونه، اومدم خونه، اومدم خونه. جودا مدام می‌گفت: «باورم نمی‌شه. حالت خوبه.» و بعد اشک‌هایم جاری شدند و رو به ژاکت کاموایی خارش‌آور و زمختش گریه کردم و او هیچ چیزی نگفت، فقط طوری نگهم داشت که انگار حاضر نبود هیچ‌وقت رهایم کند. اول نمی‌خواستم که خانوادۀ هورست به پلیس زنگ بزنند، اما نمی‌توانستم کاری کنم حرفم را بفهمند و بعد از اینکه با جودا حرف زدم و قول دادم که به اسکاتلندیارد زنگ بزنم و داستانم را تعریف کنم – داستانی آن‌قدر بعید که خودم هم تقریباً باورم نمی‌شد – کم‌کم متقاعد شدم که حتی ریچارد بالمر هم نمی‌تواند با پول راهی برای فرار از آن بخرد. وقتی پلیس رسید، اول من را به مرکزی درمانی بردند تا به پاهای زخمی و مچ پیچ‌خورده‌ام برسند و دوباره برایم دارو تجویز کنند. به نظر می‌آمد که قرار است تا ابد طول بکشد، اما بالأخره دکترها گفتند که برای رفتن آمادگی دارم و یکهو به خودم آمدم و دیدم که دارند من را با ماشین به ایستگاه پلیسی آن طرف دره می‌برند و آن جا مسئولی از سفارت بریتانیا در اُسلو منتظرم بود. دوباره و دوباره دیدم که دارم داستان آنه، ریچارد و کری را تعریف می‌کنم و هر بار به گوش خودم بیشتر و بیشتر باورنکردنی می‌رسید. مدام می‌گفتم: «باید بهش کمک کنین. کری... باید برین دنبال کشتی.»"   9- ماجراهای آلیس در سرزمین عجایب آلیس در یک روز زیبا کنار خواهرش نشسته و دارد با خودش فکر می‌کند «آخه چه‌طور ممکنه کسی بتونه کتابی که هیچ تصویر یا گفت‌وگویی نداره رو بخونه؟» که خرگوش سفید کوچکی را می‌بیند که مثل آدمیزاد لباس پوشیده، با عجله می‌دود و ساعتش را نگاه می‌کند و فریاد می‌زند: «دیرم شد، دیرم شد!» آلیس قبل از این‌که متوجه شود، دنبال خرگوش دویده و پشت سر اودر سوراخی می‌پرد. این، شروع ماجراهای هیجان‌انگیز آلیس در سرزمین عجایب است. تا این‌جای داستان را اکثرمان می‌دانیم. حتی شاید بیشتر از این هم بدانیم، ولی جالب اینجاست که باز هم خواندن کتاب، خالی از لطف نیست. البته که پیشنهاد می‌کنیم اگر خودتان هم بچه ندارید، یک بچه‌ای را گیر بیاورید و داستان را بلند بخوانید تا هم او لذت ببرد و هم شما بتوانید واکنش‌هایش را تماشا کنید. البته که زبان ساده و لحن روان داستان، باعث می‌شود که خود بچه‌ها هم بتوانند خیلی راحت به تنهایی آن را مطالعه کرده و لذت ببرند. لوییس کارول، نویسنده ماجراهای آلیس در سرزمین عجایب، ریاضی‌دانی بوده که این داستان را برای دختر یک کشیش می‌نویسد. برخی محقق‌ها حتی رد پای دانش ریاضی نویسنده را در لابلای داستان و معماهایی که آن بین ذکر می‌شود، پیدا کرده‌اند. داستان آلیس و ماجراهایش در سرزمین عجایب، در طی سال‌ها افراد زیادی را مشغول خود کرده و اقتباس‌های زیادی هم از آن ساخته و نوشته شده که هرکدام جذابیت‌های خودش را دارد. چیزی که خیلی طرفداران این داستان از آن بی‌خبرند، این است که داستان آلیس در سرزمین عجایب به اتمام نمی‌رسد، بلکه می‌توانید ادامه‌ی آن را در آلیس آن سوی آینه دنبال کنید. خواندن ماجراهای آلیس در سرزمین عجایب، شاید پلی باشد به سمت دنیای کودکی. انگار همین که همراه آلیس می‌افتی توی آن سوراخ خرگوش، دیگر آدم‌بزرگ نیستی. این داستان با این‌که برای کودکان نوشته شده، گاهی به مخاطب بزرگسال هم تلنگرهایی می‌زند. شاید بتوان گفت از آن داستان‌هایی‌ست که آدم در کودکی با آن مواجه می‌شود و لذت می‌برد و می‌خندد، ولی در بزرگسالی مفهوم واقعی پشت بعضی حرف‌ها و تمثیل‌ها را متوجه می‌شود. مثلا، گفت‌وگوهای آلیس با کرم ابریشم. خوشبختانه این کتاب، دقیقا از همان کتاب‌هایی است که خود آلیس هم دوست داشت: پر از تصویر و پر از گفت‌وگو. بخشی از کتاب آلیس در سرزمین عجایب "کرم ابریشم و آلیس برای مدتی در سکوت به یک‌دیگر نگاه کردند. بالاخره کرم ابریشم شیلنگ قلیان را از دهانش بیرون آورد و با صدایی بی‌رمق و خواب‌آلود رو به آلیس گفت: «تو کی هستی؟» برای یک گفت‌وگو شروع دلگرم‌کننده‌ای نبود. آلیس با کمی احتیاط جواب داد: «راستش... الآن درست نمی‌دانم، آه... اما این را می‌دانم که وقتی امروز صبح بیدار شدم، کی بودم. اما فکر می‌کنم از آن موقع تا حالا چند بار عوض شدم.» کرم ابریشم جدی پرسید: «منظورت چیست؟ حرف خودت را توضیح بده!» آلیس گفت: «متأسفم آقا. نمی‌توانم حرف خودم را توضیح بدهم؛ چون من خودم نیستم. متوجه‌اید که.» کرم ابریشم گفت: «متوجه نیستم.» آلیس خیلی مودب جواب داد: «متأًسفم. نمی‌توانم روشن‌تر بگویم؛ چون خودم هم سر در نمی‌آورم. اینکه در یک روز چند بار اندازه آدم عوض شود حسابی گیج‌کننده است.» کرم ابریشم گفت: «نیست!» آلیس گفت: «خب، شاید تا حالا برای شما این طور نبوده. اما وقتی رفتید توی پیله، که یک روز می‌روید، و بعد پروانه شدید، فکر کنم احساس عجیبی پیدا می‌کنید. مگر نه؟» کرم ابریشم گفتم: «ابدا.» آلیس گفت: «خب، شاید احساسات شما فرق می‌کند. تمام چیزی که می‌دانم این است که به نظر من خیلی عجیب است.» کرم ابریشم با لحن تحقیرآمیزی گفت: «تو! تو کی هستی؟»"   10- مجموعه ماجراهای نارنیا یادم است وقتی بچه بودم، گاهی می‌رفتم توی کمد و پشتش را محکم فشار می‌دادم و زیرلب دعا می‌کردم که واقعا باز شود. تاثیر نارنیا بود، انتظار داشتم بتوانم از پشت کمد خانه‌مان وارد یک دنیای جادویی شوم و ماجراهای هیجان‌انگیز را پشت‌ سر بگذارم و با موجودات افسانه‌ای بجنگم. مجموعه هشت جلدی نارنیا، یکی از پرطرفدارترین و معروف‌ترین مجموعه‌های داستان فانتزی کودکان و نوجوانان در جهان است. داستان چهار خواهر و برادر که ناگهان پایشان به دنیایی جادویی باز می‌شود و می‌فهمند که سرنوشتشان با نجات آن دنیا گره خورده است. فضاسازی این داستان چشمگیر است و در هر فصل و در هر کتاب، بچه‌ها با اتفاقات جدید و هیجان‌انگیزی روبرو می‌شوند و مشکلات جدیدی که باید چاره‌ای برای آن‌ها بیندیشند. از آن‌جایی که چهار شخصیت اصلی در سنین متفاوت هستند و از نظر اخلاقی هم باهم خیلی فرق دارند، احتمالا هر خواننده‌ای می‌تواند بالاخره با یکی از آن‌ها احساس نزدیکی و همذات‌پنداری کند. ماجراهای بچه‌ها در نارنیا به یک کتاب ختم نمی‌شود و آن‌ها در کتاب‌های بعدی باز هم به شیوه‌های مختلف به نارنیا باز می‌گردند و داستان‌های جدیدی را پشت سر می‌گذارند. خواندن داستان‌های فانتزی، فواید زیادی برای کودکان و نوجوانان دارد. ولی حتی اگر تمام آن مزایا را هم کنار بگذاریم، فکر می‌کنم در زندگی ماشینی و آپارتمانی این روزها که خیلی بچه‌ها حتی فرصت بازی یا گشت و گذار در طبیعت را ندارند، خواندن داستان‌های این چنینی که پر از ماجرا و اتفاقات هیجان‌انگیز است، می‌تواند حتی باارزش‌تر و جذاب‌تر از زمان‌های گذشته باشد. خواندن نارنیا احتمالا تجربه‌ای است که ک بچه تا آخر عمر فراموش نمی‌کند و احتمالا حتی وقتی در بزرگسالی چشمش به این کتاب‌ها خورد، به یاد روزهای کودکی‌اش لبخند می‌زند. اصلا شاید خود شما هم یکی از همین بزرگسال‌ها باشید. راستی، می‌دانستید که نویسنده این مجموعه یعنی سی. اس لوئیس، با نویسنده مجموعه ارباب حلقه‌ها، جی. آر. آر. تالکین دوستی نزدیک داشته؟ بخشی از کتاب شیر، ساحره و کمد لباس، جلد دوم مجموعه نارنیا " ـ خنجر فقط برای مواقع بسیار ضروری است. چون تو هم نباید در نبرد شرکت کنی. لوسی گفت: «برای چه قربان؟! فکر کنم ـ البته نمی‌دانم ـ ولی فکر کنم آن‌قدر شجاع هستم.»  بابانوئل جواب داد: «موضوع این نیست. اما جنگ وقتی زن‌ها در آن شرکت کنند، چهره زشتی می‌گیرد.»"   این هم از فهرست ده رمان برتر انگلیسی. نظر شما درباره آن چیست؟ جای چه کتاب‌هایی را در آن خالی می‌دانید و به نظرتان از کدام کتاب به اشتباه اسم برده شده؟ نظرتان را به ما هم بگویید. (اگر احساس می‌کنید دارم امتحانتان می‌کنم، درست فکر می‌کنید؛ قصدم همین است.) به قلم "فاطمه حیدری"کتاب‌های معرفی شده در این مطلب را می‌توانید با کد تخفیف: blog1 از سایت پاتوق کتاب تهیه کنید. 
آشنایی با بهترین رمان ها و داستان های جنایی
آشنایی با بهترین رمان ها و داستان های جنایی
وقتی اسم داستان جنایی می‌آید، شما به یاد چه می‌افتید؟ به نظرتان ادبیات جنایی یعنی داستان‌هایی که پر از قتل و کشتار و خون‌ریزی باشند، یا مثل عده‌ای دیگر داستان‌های کارآگاهی را زیرمجموعه آن می‌دانید؟ ژانر جنایی چیست؟ واقعیت این است که تمام این داستان‌ها، در دسته ادبیات جنایی قرار می‌گیرند. ادبیات جنایی یا crime fiction، داستان‌هایی هستند که جرمی در آن‌ها اتفاق می‌افتد؛ حال این جرم می‌خواهد قتل باشد، یا دزدی یا آدم‌ربایی. طبق نظر متخصصان، داستان‌ها و رمان‌های جنایی همگی دو بخش اصلی دارند: تحقیق و کشف. آن هیجان تعقیب و گریز، نفس‌های حبس‌شده در سینه به انتظار یافتن مجرم و بالاخره شور لحظه‌ای که پرده از رازها برداشته می‌شود، مواد لازم برای تهیه معجونی هستند که عده‌ی زیادی از کتاب‌خوان‌ها (یا حتی کتاب‌نخوان‌ها!) را مجنون و شیفته خود کرده. ادبیات جنایی، زیرشاخه‌های مختلفی دارد. از جمله داستان‌های کارآگاهی، داستان‌های پلیسی، تریلرهای جنایی، داستان‌های کارآگاهی خشن و رمان‌های جنایی-تاریخی. بهترین کتاب های ژانر جنایی در متن پیش رو، قصد دارم درباره ده تا از بهترین کتاب‌های جنایی که به آن‌ها برخورده‌ام صحبت کنم. اگر شما هم از طرفداران این گونه‌ی داستانی هستید، با ما همراه باشید. 1. داستان‌های شرلوک هولمز: درنده باسکرویل اثر آرتور کانن دویل با ترجمه مژده دقیقی از نشر هرمس کمی به این موضوع فکر کردم و به نظرم بی‌انصافی بود اگر همچین فهرستی را با نام یکی از بزرگ‌ترین کارآگاهان تاریخ ادبیات، شروع نکنیم. شرلوک هولمز نامی است که از سال‌ها پیش، به گوش طرفداران ادبیات و سینما و حتی مردم عادی کشورهای جهان آشناست. شاید اگر کسی از دور نگاه کند، بگوید: «آخه مگه یه شخصیت ادبی ساده، چی‌ می‌تونه داشته باشه که مردم رو تا این حد مجذوب خودش کنه؟» پاسخ واضح است، شرلوک هولمز یک شخصیت ادبی ساده نیست؛ همان‌طور که جناب کانن دویل یک نویسنده ساده نیست. کافی است یکی از کتاب‌های این مجموعه را بخوانید یا یکی از فیلم‌های خوش‌ساختش را تماشا کنید تا متوجه منظورم بشوید. این کارآگاه زبردست با استعداد و هوش بی‌سابقه و اخلاقیات عجیبش، افراد زیادی را در طی زمان مسحور خودش کرده. البته که نباید دوست و همکار وفادار او، دکتر واتسون را فراموش کنیم. چه‌بسا که اگر به مدد تلاش‌های شبانه‌روزی و یادداشت‌برداری‌های دکتر واتسون نبود، ما هیچ‌وقت از ماجراهای عجیب و جذاب او و شرلوک هولمز باخبر نمی‌شدیم. در داستان درنده باسکرویل، ما ابتدا با یک نفرین خانوادگی مواجه می‌شویم که خاندان باسکرویل را برای سالیان درازی بین پنجه‌های خودش زندانی کرده و مردان این خانواده را به کام مرگ‌های غریبی فرستاده است. اولین فکر که از ذهن خواننده امروزی می‌گذرد، احتمالا این است که نفرین و جادو و این چیزها که واقعی نیستند. ولی هرچه در داستان جلوتر می‌رویم، بیشتر به شهود خودمان شک می‌کنیم. سگ تازی جهنمی و غول‌پیکری که در خلنگ‌زار نزدیک عمارت اجدادی باسکرویل، در انتظار قربانی بعدی‌اش پرسه می‌زند. سگی که گاهی صدای ناله‌ها و زوزه‌های خوفناکش در سرتاسر خلنگ‌زار می‌پیچد و مو به تن هر شنونده‌ای سیخ می‌کند، اما کسی تا به حال او را از نزدیک و به وضوح ندیده است. یکی از ویژگی‌های مثبت هر کتاب خوبی، تعلیق مناسب است و این‌که بتواند خواننده را به خوبی تا انتهای داستان با خود همراه کند. به نظرم برای کتاب‌های کارآگاهی جنایی، این ویژگی یک ضرورت به حساب می‌آید؛ چیزی که کتاب درنده باسکرویل، به خوبی از پس آن برآمده. با وجود تفاوت‌های زمانی و فرهنگی و توصیفات نسبتا طول و درازی که خصیصه رمان‌های آن دوره به حساب می‌آیند، درنده باسکرویل به حدی جذاب بود که وقتی برای دومین بار آن را در دست گرفتم دیگر نتوانستم بگذارمش زمین تا بالاخره پرده از رازها برداشته شد. نویسنده در کتاب درنده باسکرویل به خوبی موفق شده نه‌تنها خواننده، بلکه شخصیت‌های خودش را هم فریب بدهد تا در یک لحظه‌ی حساس، همگی در کنار هم غافل‌گیر بشویم. جالب است بدانید اولین نسخه‌ی کتاب درنده باسکرویل، در عرض ده روز 50 هزار نسخه فروخت.   بخشی از کتاب درنده باسکرویل"مسلما نباید به سگ تازی موهومی اندیشید که ردپای واقعی به جا می‌گذارد و صدای زوزه‌اش همه‌جا می‌پیچد. شاید استپلتن چنین خرافاتی را بپذیرد، همین‌طور هم مورتیمر؛ ولی اگر من در این دنیا یک ویژگی داشته باشم، برخورداری از عقل سلیم است، و به هیچ ترتیبی ترغیب نخواهم شد که چنین چیزی را باور کنم. چنین کاری به معنی آن است که به سطح این روستاییان بینوا نزول کنم که صرفا به یک سگ اهریمنی راضی نیستند، بلکه حتما باید در توصیفش بگویند که آتش دوزخ از دهان و چشم‌هایش زبانه می‌کشد. هولمز به چنین توهماتی گوش نخواهد کرد، و من هم نماینده او هستم. ولی واقعیت را نمی‌توان انکار کرد، و من دو بار صدای این زوزه را در خلنگ‌زار شنیده‌ام. فرض کنیم واقعا تازی غول‌پیکری در خلنگ‌زار آزاد باشد؛ این فرضیه همه‌چیز را تا حد زیادی روشن می‌کند. ولی این سگ تازی کجا می‌توانسته پنهان شود، غذایش را از کجا می‌آورده، و چه‌طور است که هیچ‌کس او را هنگام روز ندیده؟"2. راهنمای کشف قتل از یک دختر خوب اثر هالی جکسون با ترجمه فرسیما قطبی از نشر نون  همه مردم شهر می‌دانند که اندی‌بل کی کشته شده و چه کسی او را کشته. سال‌ها از آن ماجرا می‌گذرد و همه آن را فراموش کرده‌ یا به شیوه خودشان با آن کنار آمده‌اند؛ همه به جز پیپ. پیپ یک دختر دبیرستانی است، باهوش است و در مدرسه نمرات خوبی می‌گیرد و به موضوعات تاریخی علاقه دارد. پیپ هرچه تلاش می‌کند، نمی‌تواند داستان این قتل را باور کند. نمی‌تواند باور کند سال سینگ، پسر مهربانی که پیپ از کودکی او را می‌شناخت، ناگهان دست به چنین جنایت وحشتناکی زده باشد؛ یک دختر نوجوان را کشته باشد و بعد هم خودش را. این‌جاست که پیپ مثل هر دختر خوب دیگری در یک داستان کارآگاهی، تصمیم می‌گیرد کنترل اوضاع را به دست بگیرد و کاری را بکند که پلیس‌ها از پس آن بر نیامدند: پیدا کردن مجرم واقعی پرونده قتل اندی‌بل. البته خیلی زود متوجه می‌شود که کارش سخت‌تر از چیزی است که فکر می‌کرده و گویا فرد یا افرادی وجود دارند که نمی‌خواهند حقیقت برملا شود. راهنمای کشف قتل از یک دختر خوب، کتابی است که اکثر خواننده‌ها را از همان صفحات اول میخکوب می‌کند و تا پایان داستان هم با خود می‌بردشان. حتی اگر دچار reading slump شده‌اید و حس می‌کنید کتاب خواندن دیگر آن‌طور که باید و شاید مزه نمی‌دهد، این کتاب انتخاب خوبی‌ست. سیر داستان سریع است و اتفاقات یکی پس از دیگری رخ می‌دهند و ذهنتنان را بیشتر و بیشتر درگیر می‌کنند، ولی در عین حال گیج‌کننده نیست و می‌توانید به سادگی داستان را دنبال کنید. گره‌های داستان آن‌قدر زیادند که حتی اگر یکی دو تای آن‌ها را هم خودتان از قبل حدس بزنید، باز هم چیزهایی وجود دارد که غافلگیرتان کند و سر ذوق بیاوردتان. نکته مثبت دیگری که نظر من را به کتاب راهنمای کشف قتل از یک دختر خوب جلب کرد، واقع‌گرایانه بودن آن است. همه ما با کتاب‌ها یا فیلم‌هایی مواجه شده‌ایم که در آن ناگهان یک نوجوان با هوش فرازمینی وارد می‌شود و تمام کارهایی که پلیس و مقامات و کارآگاهان در طی سال‌ها از پس آن بر نیامده بودند را در عرض چند روز انجام می‌دهد. من اصلا از این داستان‌ها خوشم نمی‌آید، چون در حین دنبال کردنشان آن‌قدر مشغول چرخاندن چشم‌هایم از روی ناباوری می‌شوم که چیز زیادی از داستان دستگیرم نمی‌شود. ولی پیپ، در عین باهوش و شجاع بودنش، یک دختر نوجوان واقعی‌ست. گاهی می‌ترسد، گاهی جا می‌زند و گاهی هم بدون کمک دوستانش یا بزرگسالان داستان، نمی‌تواند راه به جایی ببرد. تمام این‌ها باعث می‌شود که داستان خیلی نزدیک‌تر و ملموس‌تر به نظر برسد. اگر راهنمای کشف قتل از یک دختر خوب را خواندید و از آن خوشتان آمد، خبر خوبی که می‌توانم به شما بدهم این است که داستان همین‌جا به پایان نمی‌رسد و شما می‌توانید در دو جلد بعدی این مجموعه یعنی «دختر خوب، خون بد» و «خوب مثل مرده‌ها» با داستان همراه شوید. البته اگر حوصله خواندن جلدهای بعدی را ندارید هم اصلا نگران نباشید، چون داستان جلد اول قرار نیست در نیمه‌ی راه نصفه بماند و قطعا پاسخ اکثر سوالاتتان را تا پایان کتاب می‌گیرید. بخشی از کتاب راهنمای کشف قتل از یک دختر خوب"پیپ می‌دانست آن‌ها کجا زندگی می‌کنند. در لیتل کیلتون، همه می‌دانستند آن‌ها کجا زندگی می‌کنند. خانه‌شان در شهر مثل خانه‌های تسخیرشده بود؛ هنگام گذر از کنارش، سرعت قدم‌های مردم بیشتر و حرف در گلوهایشان خفه می‌شد. بچه‌های پرشروشور در راه بازگشت از مدرسه به خانه، دور هم جمع می‌شدند و هم‌دیگر را شیر می‌کردند که بدوند و دروازۀ مقابل خانه را لمس کنند. اما خانه به تسخیر ارواح درنیامده بود، تنها سه فرد غمگین درونش بودند که سعی داشتند مثل سابق به زندگی‌شان ادامه دهند، خانه‌ای که در آن خبری از سوسو زدن نور یا افتادن خودبه‌خود صندلی نبود، اما با اسپری تیره‌رنگ، رویش نوشته بودند خانوادۀ آشغال و با سنگ، شیشۀ پنجره‌هایش را شکسته بودند. همیشه، برای پیپ سؤال بود که چرا آن‌ها از آنجا نرفته‌اند. نه‌اینکه مجبور باشند... آن‌ها مرتکب هیچ کار اشتباهی نشده بودند. ولی نمی‌دانست چطور با آن وضعیت زندگی می‌کنند. پیپ چیزهای زیادی می‌دانست. می‌دانست که هیپوپوتومونستروسسکویپدالیوفوبیا اصطلاح تخصصی ترس از کلمات طولانی است، می‌دانست نوزادان بدون کاسۀ زانو به دنیا می‌آیند، بهترین نقل‌قول‌های افلاطون و کاتو را واژه‌به‌واژه از بر بود و همچنین، می‌دانست که بیشتر از چهار هزار نوع سیب‌زمینی وجود دارد. ولی نمی‌دانست خانوادۀ سینگ چطور توانش را یافتند که اینجا بمانند... اینجا، در کیلتون، زیر بار خیل چشمانِ گردشده، اظهار نظراتی که آن‌قدر بلند زمزمه می‌شدند تا به گوش برسند و گپ و گفت کوتاه همسایه‌ها که دیگر هیچ وقت به مکالمات طولانی تبدیل نشدند."   3. دختری در قطار اثر پائولا هاوکینز با ترجمه علی قانع از نشر کتاب کوله‌پشتی شما وقتی در اتوبوس یا قطار شهری می‌نشینید و مسیر هر روزه خود را طی می‌کنید، به چه فکر می‌کنید؟ چه کار می‌کنید؟ بعضی‌ها کتاب می‌خوانند، بعضی‌ها موسیقی گوش می‌دهند، بعضی‌ها می‌خوابند و... راشل، از پنجره‌ی قطار به بیرون نگاه می‌کند. هر روز صبح در راه رفت و هر روز عصر در راه برگشت، تماشا می‌کند که چه‌طور مناظر مختلف از پیش چشمانش عبور می‌کنند. در خلال این رفت‌وآمدهاست که زوجی جوان که در خانه‌ای نزدیک ریل قطار زندگی می‌کنند، نظر او را جلب می‌کنند. راشل مدام به آن دو فکر می‌کند، در ذهنش برایشان اسم می‌گذارد و داستان زندگی‌شان را پیش خودش می‌سازد. رویاپردازی درباره آن‌ها، ذهن راشل را از زندگی پرمکافات خودش دور می‌کند و او را به جایی جدید می‌برد. در یکی از این روزهاست که در روزنامه، خبری عجیب چشم راشل را می‌گیرد: خبر گم شدن مگان، همسر تام. تام، همسر سابق راشل. دختری در قطار یک داستان صرفا جنایی نیست. برخی او را در دسته داستان‌های دلهره‌آور قرار می‌دهند و البته، نمی‌توان از ابعاد روان‌شناختی آن هم غافل شد. ما در این داستان همراه زنی می‌شویم که سختی‌های زندگی آن‌قدر او را از پا درآورده‌اند که بی‌خیال خیلی چیزها شده و برای غرق کردن مشکلاتش، به الکل روی آورده. یکی از نکات مثبت دختری در قطار هم به نظر من همین است، این‌که می‌توانیم دنیا را از دید افراد مختلف ببینیم. این‌طوری، در قضاوت‌های آینده‌مان، راحت‌تر می‌توانیم خودمان را جای افراد مختلف بگذاریم و آن‌ها را بهتر درک کنیم. همان‌طور که اشاره کردم، ابعاد روان‌شناختی داستان قابل‌توجه هستند. اول که دختری در قطار را شروع می‌کنی و چند فصلی از آن می‌خوانی، با خودت می‌گویی «آخه کجای این داستان معمایی یا جنایی و دلهره‌آوره؟». ولی از یک جایی به بعد، گویی قطار از ریل خودش خارج می‌شود و زمین و زمان چنان به‌هم می‌ریزند که نمی‌توانی باور کنی این همان کتابی است که قدری پیش شروع به خواندنش کردی. در طی داستان، وارد سر شخصیت‌های مختلفی می‌شویم و می‌توانیم داستان را از دید آن‌ها هم ببینیم. داستانی که رفته‌رفته، غریب‌تر می‌شود و شخصیت‌هایی که هر بار، بیشتر و بیشتر از برداشت‌های اولیه‌مان فاصله می‌گیرند.   بخشی از کتاب دختری در قطار "خواب خوبی ندارم. نه چون نوشیدنی می‌نوشم، بلکه برای کابوس‌های شبانه‌ام. خواب می‌بینم در جایی گیر افتاده‌ام. می‌دانم یکی از راه می‌رسد. راه فراری هست. آن را پیش از این دیدم، اما راهم را نمی‌توانم پیدا کنم. وقتی او به من می‌رسد، نمی‌توانم فریاد بزنم. سعی می‌کنم. نفسم بند آمده، اما هیچ صدایی نیست. همچون آدمی که دارد می‌میرد و برای زندگی دست و پا می‌زند. اما باید کاری بکنم. تمام برنامه‌هایی که داشتم. کلاس عکاسی، کلاس آشپزی، همه چیز بلاتکلیف شد. خیلی بی‌مصرفم. به جای اینکه در حالت واقعی زندگی کنم، فقط نقش آدم زنده را بازی می‌کنم. باید چیزی پیدا کنم که خیلی دوست دارم. این شرایط را نمی‌توانم ادامه بدهم. فقط همسر بودن را دوست ندارم. نمی‌دانم دیگران چطور این کار را می‌کنند. هیچی ندارد جز انتظار. انتظار برای بازگشت مردی از سرکار تا بیاید و تو را دوست داشته باشد."  4. چیزهای تیز اثر گیلیان فلین با ترجمه مهدی فیاضی‌کیا از نشر چترنگ آدم‌ها گاهی به واسطه شغلشان، مجبور به انجام کارهایی می‌شوند که علاقه‌ای به آن‌ها ندارند. برای کامیل، این کار برگشتن به شهری است که در آن بزرگ شده. آن هم چه برگشتنی. این بار او تنها کامیل پریکر نیست، بلکه خبرنگاری است که باید گزارشی از ماجرای قتل دو دختر کوچک تهیه کند. بازگشت به شهری که از آن فرار کرده و زندگی در عمارت بزرگی که سال‌های کودکی‌اش را در آن سپری کرده، آن هم همراه مادر و خواهر کوچک‌ترش، اصلا و ابدا چیزی نیست که کامیل تمایلی به انجام آن داشته باشد. چیزهای تیز، کتابی است که تا مدت‌ها ذهنتان را درگیر می‌کند، پر از تصاویری که احتمالا نمی‌توانید به این راحتی‌ها از ذهنتان بیرون کنید. زن جوانی که با سابقه مدتی اقامت در آسایشگاه روانی، حالا باید با چیزهایی از گذشته‌اش روبرو شود که نمی‌دانست تا چه حد در زمان حال هم زنده هستند. در چیزهای تیز، یک خبرنگار است که در نقش کارآگاه ظاهر می‌شود و تلاش می‌کند رازهایی را کشف کند که انگار خیلی اهالی اصلا به آن اهمیتی نمی‌دهند و در مقابل، خیلی‌ها هم زندگی‌شان از ترس مختل شده. کامیل یک شخصیت ساده نیست. مدتی طول می‌کشد تا او را به خوبی بشناسید و به اعماق شخصیتش پی ببرید. و بعد، تا به خودتان بیایید، می‌بینید که به او اهمیت می‌دهید و نگرانش هستید. هم او و هم خواهر کوچکش که نقشی کلیدی در این رمان بازی می‌کند. در کل شخصیت‌پردازی این کتاب، یکی از نقاط قوتش است. هرکدام از شخصیت‌ها، از خود عمق دارند و احتمالا وقتی تا حدی با آن‌ها آشنا بشوید و ببینید زیر پوسته‌ی ظاهرشان چه خبر است، غافلگیر بشوید. داستان چیزهای تیز هم به وضوح یک بعد روان‌شناختی دارد. چه اشاره‌هایی که به گذشته کامیل در آسایشگاه می‌شود و چه اتفاقاتی که در حال حاضر در زندگی او و اطرافیانش جریان دارد. اگر دنبال یک داستان جنایی روان‌شناختی با پایانی غیرقابل‌پیش‌بینی هستید، چیزهای تیز انتخاب درستی است. در نظر داشته باشید که بعضی صحنه‌ها ممکن است دلخراش یا آزاردهنده باشند؛ با یک جستجوی ساده، می‌توانید هشدارهایی که برای خوانندگان این کتاب ذکر شده‌اند را ببینید و با دقت بیشتری انتخاب کنید. بخشی از کتاب چیزهای تیز"از پاسگاه پلیس با کپی نقشه‌ی ویندگپ در دستم بیرون آمدم که ویکری همان جایی را که سال گذشته جسد دختر مقتول را پیدا کرده بودند، با ضربدر کوچکی علامت زده بود. آن‌نش، نُه ساله. بیست‌وهفتم اوت در آبشار کریک، مسیر آبی پردست‌انداز و پرسروصدایی که از وسط جنگل شمالی می‌گذشت، پیدا شد. زمانی‌که غروب روز بیست و ششم ناپدید شد، یک تیم جستجو جنگل را زیرورو کرده بودند، اما ساعت پنج صبح شکارچی‌ها او را یافتند. حوالی نیمه‌شب با یک بند رخت که دو دور به گردنش پیچیده بودند خفه شده بود. سپس او را در نهری انداخته بودند که طی خشکسالی طولانی تابستانی آبش کاهش یافته بود، بند رخت به صخره‌ای بزرگ گیر کرده بود و کل شب در جریان ضعیف آب رها شده بود. در مراسم خاکسپاری هم در تابوت بسته بود"5. در یک جنگل تاریک تاریک اثر روث ور با ترجمه شادی حامدی آزاد از نشر نون آدم موقعی که به یک مهمانی در ویلایی در اعماق جنگل دعوت می‌شود، باید مسائل زیادی را در نظر بگیرد. مثلا این‌که چه لباس‌ها و خوراکی‌هایی با خودش ببرد، با چه وسیله‌ای به آن‌جا برود و چه چیزی به دوست میزبانش که به زودی قرار است ازدواج کند، هدیه دهد. ولی این‌که اگر احیانا جنایتی در مدت اقامت در آن ویلا روی داد باید چه کار کرد، چیزی‌ست که اصلا به ذهن لئونورا خطور نمی‌کند. تا این‌که دیداری با دوستانش تازه می‌کند و همگی باهم ازدواج دوستشان را تبریک می‌گویند و قدری بعد، متوجه می‌شوند که آن‌ها تنها مهمانان آن جنگل تاریک تاریک نیستند. روث ور یک جنایی‌نویس زبردست است و در هر کتابش، داستان پرپیچ‌وخم جدیدی برای مخاطب تعریف می‌کند. نظرها متفاوت است ولی "در یک جنگل تاریک تاریک"، به نظر من یکی از بهترین کتاب‌های اوست. داستان ابتدا به آرامی شروع می‌شود، یک دورهمی دوستانه ساده و حرف‌هایی که افراد در چنین موقعیتی می‌زنند و بازی‌هایی که در چنین موقعیتی می‌کنند. اما به مرور فضا تاریک‌تر و مخوف‌تر می‌شود و چیزی نمی‌گذرد که همه به یک‌دیگر مشکوک می‌شوند و دیگر هیچ‌کس نمی‌داند چه کسی قابل‌اعتماد است و چه کسی نه. این‌جاست که به خودمان می‌آییم و می‌بینیم در تار پیچیده‌ای که نویشنده از گذشته و حال و آینده‌مان بافته، گیر افتاده‌ایم و راهی به جز ادامه دادن داستان نداریم تا بفهمیم چه اتفاقی افتاده و یا قرار است بیفتد. یکی از نقاط قوت در یک جنگل تاریک تاریک، فضاسازی آن است. از همان ابتدا که همراه لئونورا وارد جنگل می‌شویم، انگار می‌توانیم سرما و رطوبت هوا را حس کنیم. در آن ویلا با دیوارهای شیش‌ای‌اش، ما هم مثل تمام شخصیت‌های داستان احساس ناامنی می‌کنیم و این‌که به مرور هوا دارد تاریک‌تر و تاریک‌تر می‌شود. بخشی از کتاب در یک جنگل تاریک تاریک"دکترها از من سوالاتی می‌پرسند که نمی‌توانم جواب بدهم، چیزهایی می‌گویند که یادم نمی‌آید. آخر سر، وصلم می‌کنند به یک مانیتور و رهایم می‌کنند، تخدیر شده و خواب‌آلود تنها. اما نه‌چندان تنها. با درد به پهلو می‌چرخم و آن موقع است که می‌بینمش: افسر پلیس زنی صبورانه روی صندلی نشسته است. از من مراقبت می‌شود، ولی نمی‌دانم چرا. آنجا دراز کشیده‌ام. از پشت شیشه‌ی دریچه‌ی تورسیمی‌دار به پشت سر افسر پلیس نگاه می‌کنم. خیلی دلم می‌خواهد بروم بیرون و چیزهایی بپرسم، اما جرئت ندارم. تا حدی به این خاطر که مطمئن نیستم پاهای پشمالویم بتوانند من را تا دم در بکشانند؛ اما تا حدی هم به این خاطر که مطمئن نیستم بتوانم جواب سؤال‌ها را تحمل‌کنم. دراز کشیده‌ام، به مدتی که طولانی به نظر می‌رسد و به همهمه‌ی دستگاه‌ها و سرنگ مورفین گوش می‌دهم. دردسرم و پاهایم کم‌رنگ و دور می‌شود؛ و بعد، سرانجام، می‌خوابم. خواب خون می‌بینم که روی من پخش‌شده و مرا آغشته و در خود غرق می‌کند. توی خون زانوزده‌ام. سعی می‌کنم بندش بیاورم، اما نمی‌توانم. پیژامه‌ام آغشته به خون است. خون روی کف چوبی کم‌رنگ پخش می‌شود."6. دروغ‌های کوچک بزرگ اثر لیان موریارتی با ترجمه پگاه ملکیان از نشر میلکان سرک کشیدن در زندگی افراد ثروتمند، برای خیلی‌ها جذاب است. همین که این چند مادر جوان و زیبا و ثروتمند را دنبال کنیم که زندگی‌شان را می‌کنند هم کافی‌ست، نه؟ راستش نه. نیست. مسئله تنها از جایی جالب می‌شود که جین با کودکش و کوله‌باری از راز و غم از زندگی گذشته‌اش، وارد شهر می‌شود و کم‌کم با والدین هم‌کلاسی‌های پسرش دوست می‌شود. و ما هرکدام از این زن‌ها را می‌بینیم که با مسائل خودشان کلنجار می‌روند، تا جایی که مدلین تصمیم می‌گیرد به جین کمک کند با گذشته‌اش کنار بیاید و در این راه، رازهایی برملا می‌شوند. شخصیت‌های داستان دروغ‌های کوچک بزرگ، علی‌رغم ظاهر پرزرق‌وبرق و بی‌نقص زندگی‌هایشان هرکدام مشکلاتی دارند که در طی داستان به مرور با آن‌ها آشنا می‌شویم. مشکلاتی که گاه کوچک و شاید از دید ما بی‌اهمیت هستند و گاه، بغرنج و عظیم. نکته‌ی جالبی که درباره کتاب دروغ های کوچک بزرگ وجود دارد، این است که با وجود تفاوت‌های فرهنگی، من احساس می‌کنم برخی دغدغه‌ها و مسائل ذکرشده در آن می‌توند برای مخاطب ایرانی امروز هم جالب‌توجه واقع شوند. چه‌بسا افرادی که همین حالا در نزدیکی ما با مسائلی مشابه آن‌های ذکرشده در کتاب دست‌وپنجه نرم کنند و ما خبر نداشته باشیم. حتی شاید مشکل خودمان باشد. بحث درک افراد دیگر و نگاه به دنیا از دید آن‌ها، باز هم مطرح می‌شود. علاوه‌بر این، پررنگ‌ کردن این گزاره که نباید ظاهر زندگی دیگران را با باطن زندگی خودمان مقایسه کنیم. داستان را شروع می‌کنی و پوزخند می‌زنی؛ همچین آدم‌هایی مگر مشکل هم دارند؟ نه‌تنها مشکل دارند، بلکه درگیر ماجراهایی می‌شوند که فکرش را هم نمی‌کردیم. پایان دروغ‌های کوچک بزرگ، خواننده را برای مدتی میخکوب می‌کند و کمی طول می‌کشد تا بتوانی تمام سرنخ‌های طول داستان را به‌هم بچسبانی. بخشی از کتاب دروغ های کوچک بزرگ"مادرش قبلا با هیجان به او گفته بود: «وقتی زیگی بره مدرسه دوستای جدیدی پیدا می‌کنی!» این جور مواقع جین معمولا تلاش می‌کرد نگاهش را از مادرش نگیرد و مانند یک نوجوان عبوس عصبی برخورد نکند که می‌خواهد وارد یک دبیرستان تازه شود. مادر جین با سه تا از بهترین دوستان خودش، بیست و پنج سال پیش زمانی آشنا شده بود که دین، برادر بزرگ‌تر جین به مهد کودک رفته بود. در همان اولین روز مهد کودک با هم قهوه‌ای خورده بودند و از آن زمان تا به حال به دوستانی جدا نشدنی تبدیل شده بودند. جین به مادرش گفته بود: «من دوست جدیدی نمی‌خوام.» مادرش گفته بود: «چرا می‌خوای. باید با بقیه مادرا دوست بشی. از هم‌دیگه حمایت می‌کنید. می‌فهمی قراره چیکار کنی.» جین چند بار تلاش کرده بود وارد انجمن‌های مادران شود ولی فایده‌ای نداشت. اصلا نمی‌توانست با این زنان سرزنده و حرافی کنار بیاید که مرتب در مورد مسائلی همچون کمک نکردن شوهران، آماده نشدن تغییرات منزل پیش از به دنیا آمدن بچه و گرفتاری‌های فراوانی که باعث می‌شد حتی فرصت آرایش هم پیدا نکنند، حرف می‌زدند (جین که نه آن زمان آرایش داشت و نه بعدا اصلا آرایش می‌کرد، سعی می‌کرد با مهربانی و بی‌منظور به آن‌ها نگاه کند. ولی در دلش می‌گفت: عجب مزخرفاتی!)."7. دختران مطرود از سایمون سنت جیمز با ترجمه بهاره شریفی از نشر سنگ فیونا شریدان، خبرنگار است. او بیست سال پیش خواهرش را از دست داده. مرگ خواهرش، در نزدیکی مدرسه‌ای شبانه‌روزی به نام آیدلوایلد هال اتفاق افتاده. مدرسه‌ای برای دخترهای طردشده، آن‌هایی که دیگر کسی نمی‌خواهدشان. شاید به خاطر این‌که دردسرساز هستند یا شاید حتی به خاطر این‌که زیادی باهوش هستند. خبر بازسازی آن مدرسه مخروبه به دست یک خیریه و کشف‌هایی که در پی آن اتفاق می‌افتد، توجه فیونا را به آن جلب می‌کند و باعث می‌شود مسیر او به سمت آیدلوایلد هال بیفتد تا بالاخره شک‌هایش درباره پرونده خواهرش و متهمی که همان زمان هم محکوم شدنش فیونا را آرام نکرده بود را به امتحان بگذارد. کنجکاوی اولیه او درباره خواهرش، رفته‌رفته پرده از رازهای بزرگ‌تری برمی‌دارد و پای افراد جدیدی را به ماجرا باز می‌کند. داستان دختران مطرود، در دو زمان موازی روایت می‌شود؛ گذشته و حال. گذشته‌ای که راهروهای این مدرسه پر از دخترهای نوجوان پرشور بود و حالی که در آن یک خبرنگار، سعی دارد معمایی را حل کند. و البته مدرسه‌ای که از اولش هم عادی نبود. دختر مدرسه‌ای‌هایی که حالا یا پیر شده‌اند و یا دیگر زنده نیستند، زمانی زندگی پرماجرایی داشته‌اند و ما هم سعادت همراهی با آن‌ها را داریم. در شب‌هایی که از ترس ناشناخته‌ها خوابشان نمی‌برد و در روزهایی که هم‌دیگر را در آغوش می‌گیرند تا قوت قلبی باشند برای زخم‌هایی که نمی‌بینند. اشاره‌هایی که در طی داستان دختران مطرود به اتفاقات اجتماعی آن زمان می‌شود، داستان را حتی بیش از پیش به واقعیت نزدیک کرده و وحشت بیشتری به جان خواننده تزریق می‌کند. فضاسازی داستان قوی‌ست، به حدی که گاهی احساس می‌کنی واقعا وسط جنگل ایستاده‌ای یا در راهروهای مدرسه‌ای قدیمی می‌دوی. و مثل هر داستان جنایی خوبی، پایان دختران مطرود هم ابدا چیزی نیست که انتظارش را داشتی. بخشی از کتاب دختران مطرود"«یه مدرسه‌ی جدید، یه بازگشایی و اشتغال برای افراد محلی. هیچ کس این موضوع رو پوشش نمی‌ده. این بهتر از گزارش درباره‌ی یه عکاسه. این همون چیزی نیست که تو برای لایولی ورمونت می‌خوای؟» و مستقیم به چشم‌های او نگاه کرد. «من باهاش مشکلی ندارم، جوناس، قسم می‌خورم. حالم خوبه.» وقتی دید نگاه محتاط از چشم‌های او پاک شد و نگاه سردبیری حسابگر جایش را گرفت، خیالش راحت شد. او و همسر سابقش، اِمیلی، لایولی ورمونت را به خاطر پیشینه‌اش به عنوان یک مجله‌ی مستقل چالش‌برانگیز آمریکایی خریده بودند، اما تحت مدیریت امیلی آن را به یک مجله‌ی معمولی سبک زندگی تبدیل کردند. از آن‌دست مجله‌هایی که برای چیزهایی مثل شمع‌های هشت دلاری و پتوهای دستباف پنج هزار دلاری تبلیغات چاپ می‌کنند. جوناس همیشه از این مسئله ناراضی بود، او چیزهای بیش‌تر و جدی‌تری می‌خواست. برای همین به همکاری با فیونا ادامه داده بود و امیدوار بود که آن کیفیت ژورنالیستی را که پدر مشهورش داشت، از خودش نشان بدهد. «اعتراف می‌کنم که موضوع جذابیه. ولی من برای سوژه‌ای به این وسعت بودجه ندارم.» «من با مسئولیت خودم انجامش می‌دم. عکس‌ها رو هم خودم می‌گیرم. اصلاً مجبور نیستی مطلب من رو بخری. فقط اجازه بده وقتی به مارگارت ادن تلفن می‌کنم خودم رو خبرنگار لایولی معرفی کنم. این‌طوری کارم سریع‌تر پیش می‌ره.»"8. اعترافات اثر میناتو کانائه با ترجمه بهاره صادقی از نشر کتاب کوله‌پشتی یوکو موریگوچی، معلمی ساده است که بعد از جدا شدن از همسرش، دلخوشی‌ای به جز دختر کوچکش ندارد. تا این‌که یک روز ناگهان، با جنازه‌ی دختر چهار ساله‌اش در حیاط مدرسه روبرو می‌شود. موریگوچی که به نحوی اطمینان دارد یکی دو نفر از شاگردانش در این قضیه دست داشته‌اند، تصمیم می‌گیرد به تنهایی و مستقل از پلیس، چاره‌ای برای این مسئله بیندیشد. او از مدرسه استعفا می‌دهد، اما در روز آخر کلاسش، درسی به دانش‌آموزانش می‌دهد که آن‌ها تا آخر عمرشان فراموش نخواهند کرد. پیشنهاد می‌کنم اگر تا به حال کتاب جنایی‌ای از شرق آسیا نخوانده‌اید، هرچه زودتر دست‌به‌کار شوید. مخصوصا اگر تا به حال هیچ داستان جنایی ژاپنی‌ای نخوانده‌اید! اعترافات می‌تواند گزینه مناسبی برای شروع باشد. داستانی هیجان‌انگیز، رازآلود و ناراحت‌کننده درباره اتفاقاتی که کسی دوست ندارد در زندگی روزمره‌اش با آن‌ها روبرو شود، اما خواندن درباره آن‌ها در یک کتاب، کاری بی‌خطر است و آدم را مجذوب می‌کند. شخصیت‌های کتاب اعترافات، هرکدام به نوبه خودشان به شدت هوشمند و حواس‌جمع هستند. البته نه تمام آن‌ها، ولی بیشتر از این هم نمی‌گویم تا داستان لو نرود. در این کتاب، هر چند فصل یک بار راوی عوض می‌شود و ما ماجرایی یکسان را حالا از دید فرد جدیدی می‌بینیم و اتفاقاتی که تا آن لحظه به نظرمان بدیهی یا قطعی می‌آمدند، ناگهان نقض می‌شوند. گذشته از آن، هرکدام از شخصیت‌ها چنان با یک‌دیگر متفاوت هستند که یاد گرفتن درباره زندگی شخصی‌شان هم به هیچ وجه برای ما خسته‌کننده و ملال‌آور نخواهد بود. در واقع اعترافات، کتابی است که تا لحظه‌ی آخر دست از شگفت‌زده کردن مخاطب بر نمی‌دارد. هر بار که رازی برملا می‌شود و آدم به نشانه تایید سری تکان می‌دهد، کافی است چند صفحه بگذرد تا حس کند دوباره به نقطه اول بازگشته‌ و هیچ خبر ندارد چه اتفاقی در جریان است. در عوض هر از گاهی اتفاقاتی می‌افتند که غافلگیرت می‌کنند و باعث می‌شوند چند لحظه کتاب را ببندی تا کمی آرام شوی و بعد بتوانی به ادامه داستان برگردی. شاید بتوان گفت اعترافات، کتابی‌ست که در کمال خونسردی و آرامش بارها و بارها خواننده را انگشت به دهان رها می‌کند. بخشی از کتاب اعترافات "حالا درک می‌کنم که باید جلسه محاکمه‌ای وجود داشته باشد. مهم نیست آن جرم چه‌قدر وحشتناک باشد، نه به خاطر مجرم، بلکه به خاطر مردم عادی. تا آن‌ها متوجه شوند چه اتفاقی افتاده و از این امر که خودشان به جای پلیس و قانون وارد عمل شده و مجرم را مجازات کنند جلوگیری شود. گمان می‌کنم همه می‌خواهند به خاطر کاری که انجام داده‌اند شناخته شوند. همه می‌خواهند مورد تقدیر قرار بگیرند، اما انجام دادن یک کار خوب یا مهم، آسان نیست. محکوم کردن کسانی که کار اشتباهی انجام داده‌اند، بسیار راحت‌تر از این است که خودت کار درستی انجام دهی، اما حتی پس از آن، شهامت زیادی می‌خواهد اولین کسی باشی که خودت را نشان بدهی و آن شخص را سرزنش کنی. اگر دیگر کسی به تو ملحق نشود چه؟ اگر کسی نایستد و گناهکار را محکوم کند چه می‌شود؟"9. اتاق قرمز اثر ادوگاوا رانپو با ترجمه محمود گودرزی از نشر چترنگ اتاق قرمز، کتاب جمع‌وجوری است. مجموعه‌ای از شش داستان جنایی که هرکدام حال و هوای متفاوتی دارند و هرکدام به سبک خودشان جالب هستند. نویسنده اتاق قرمز یعنی ادوگاوا رانپو، از نظر خیلی متخصصان بنیان‌گذار ادبیات پلیسی ژاپن به شمار می‌رود و این مسئله اهمیت و جذابیت کارهای او را افزایش می‌دهد. درست است که داستان‌های مجموعه اتاق قرمز ارتباط مستقیمی باهم ندارند، ولی همه‌ی آن‌ها در یک چیز باهم مشترکند و آن، قدرت آن‌ها در غافلگیر کردن مخاطب است. گذشته از آن، یکی از تعاریفی که برای ادبیات جنایی ذکر می‌شود «ادبیاتی که به ما اجازه می‌دهد در ذهن جنایتکاران سرک بکشیم» است و از این نظر چند تایی ـاگر نه همهـ داستان‌های اتاق قرمز، می‌توانند نمونه‌های این تعریف به شمار روند. شخصیت‌هایی که در این داستان‌ها با آن‌ها روبرو می‌شویم، عموما افکار خیلی تاریک و عجیبی دارند. یادم می‌آید که وقتی برای اولین بار این کتاب را خواندم، گاهی با هر جمله‌ای چشم‌هایم گردتر می‌شدند و بیشتر از شدت هولناکی آن‌ها وحشت می‌کردم. جالب این‌که خیلی اوقات این افکار حتی به آن صورت نمود بیرونی هم نداشتند؛ اما تنها تصور این‌که فردی وجود داشته باشد که این‌طور فکر کند و دنیا را با این دید نگاه کند، لرزه به تنم می‌انداخت. خلاصه که اگر به دنبال مطالعه آثار باکیفیت جنایی هستید اما فرصت خواندن رمان ندارید یا به هر دلیل دیگری داستان را به آن ترجیح می‌دهید، اتاق قرمز گزینه خوبی‌ برای شماست. سبک نگارش داستان‌های این کتاب حس و حال متفاوتی دارد که می‌تواند تنوعی میان کتاب‌هایی که به طور معمول می‌خوانید، محسوب شود. بخشی از داستان اتاق قرمز"این بازی می‌تواند در یک کلمه خلاصه شود، کلمه‌ای که به گمانم قادر است لرزه به اندام شما بیندازد: قتل. بله آقایان، قتل! من تا امروز صد مورد قتل مرتکب شده‌ام، مرد، زن، بچه، آن هم فقط برای لذت فراموشی ملالم. از این اعتراف نتیجه‌های عجولانه نگیرید: من امشب نیامده‌ام که برابر شما توبه کنم، چون اصلا پشیمان نیستم. جنایت‌هایم ابدا به چشمم زشت نیستند... چه‌طور این را برایتان توضیح بدهم؟ این اواخر از این کار هم مثل چیزهای دیگر خسته شدم و ساده‌لوحانه دیدم که دیگر ریختن خون مردم برایم هیجانی ندارد. آنگاه علیه خودم شوریدم و صرفا به این نیت که خودم را از بین ببرم، به تریاک پناه بردم. حالا که نتوانسته‌ بودم حتی با ارتکاب قتل دلیلی برای زیستن پیدا کنم، آیا راه‌حل دیگری جز خودکشی برایم باقی می‌ماند؟ شما مقابل خود مردی تریاکی می‌بینید که روزهای آخرش را سپری می‌کند. همین که سرنوشتم معلوم شد، احساس کردم لازم است، تا فرصت دارم، قصه اعمالم را برای دیگران بازگو کنم. آیا اعضای اتاق قرمز برای چنین اعترافی مناسب‌ترین شنونده‌ها نبودند؟"10. قتل در قطار سریع‌السیر شرق اثر آگاتا کریستی با ترجمه محمد گذرآبادی از نشر هرمس این فهرست را با یک کارآگاه خیلی بزرگ (شرلوک هولمز) شروع کردیم و فکر می‌کنم شما هم با من موافق باشید که منصفانه این است که با یک کارآگاه بزرگ دیگر نیز، به انتها برسانیمش. هرکول پوآروی تیزهوش و آداب‌دان با آن لهجه‌ی خارجی جذابش، همچون شرلوک هولمز، نامی‌ست که که کم‌تر کسی آن را نشنیده باشد. از دیرباز طرفداران این دو کارآگاه خبره باهم بگومگو داشته‌اند و هنوز هم به توافق نرسیده‌اند که کدام آن‌ها حقیقتا کارآگاه بهتری است. به هر حال، ما به این جنجال‌ها کاری نداریم. قتل در قطار سریع‌السیر شرق، داستان یک قتل در یک کوپه‌ی قطار است؛ مشکل این‌جاست که گویی قاتل وجود نداشته یا که مثلا نامرئی بوده باشد. دریغ از نشانه یا سرنخی که ما را به سمت یک مظنون قطعی سوق بدهد. البته برای افراد عادی، نه کسی به تیزهوشی و تیزبینی آقای پوآرو. قتل در قطار سریع‌السیر شرق، یکی از معروف‌ترین و شاید جذاب‌ترین پرونده‌های پوآرو به شمار می‌رود. آگاتا کریستی که کسی در هنرمند بودن او شکی ندارد، در این کتاب به خوبی ما را هزاران بار گمراه می‌کند تا قبل از این‌که در بخش پایانی حقیقت را بفهمیم، حسابی تشنه‌مان کند. جالب این‌که حتی اگر پیش از خواندن داستان از انتهایش خبر داشته باشید و حتی جزئیات آن را هم بدانید ـمثلا به واسطه تماشای فیلمـ باز هم از خواندن کتاب لذت می‌برید. وقتی می‌گویم خانم کریستی فردی هنرمند است، دقیقا منظورم همین است. یکی از نکاتی که در این داستان توجه من را به عنوان یک خواننده جلب می‌کند، تعداد مظنون‌هاست. تصور کنید قتلی در یک اتاق اتفاق بیفتد که سی نفر آدم در آن حضور دارند و در عین حال، حتی یکی از این سی نفر هم با سرنخ‌های ما هم‌خوانی نداشته باشد. قطعا داستان دقیقا به این صورت اتفاق نمی‌افتد، صرفا خواستم کلیتی از پیچیدگی این پرونده در ذهنتان باشد. شاید اگر پای پوآرو به داستان باز نشده بود، قتل در قطار سریع‌السیر شرق هم تبدیل به افسانه‌ای محلی می‌شد که در آن یک شبح توانسته فردی را به قتل برساند و بعد هم به خوبی از سر صحنه جرم غیب شود. لازم به ذکر نیست که اگر این کتاب را خوانده و دوست داشته‌اید، می‌توانید به سراغ دیگر کارهای آگاتا کریستی بروید. البته حواستان باشد که از قبل جست‌وجویی درباره ترتیب مطالعه کتاب‌ها بکنید؛ مبادا که اشتباهی در اول کار آخرین کتاب مجموعه را بخوانید و سرنوشت شخصیت‌های اصلی زودتر از موعد برایتان فاش بشود.   بخشی از کتاب قتل در قطار سریع السیر شرق"برایش سخت بود که دوباره خوابش ببرد، چون دیگر حرکت قطار را احساس نمی‌کرد. اگر آن بیرون ایستگاهی هم وجود داشت، به طرز مشکوکی ساکت بود. با این همه، صداهای داخل قطار به طور غیرعادی بلند شده بود. صدای راچت را نزدیک در کوپه‌ی کناری می‌شنید... صدای تق پایین کشیدن روشویی، باز کردن شیر آب، شرشر آب و بعد هم صدای تق بسته شدن روشویی. صدای قدم‌هایی را شنید که وارد راهرو شدند، انگار یک نفر با دمپایی روفرشی سراسیمه در راهرو قدم می‌زد. هرکول پوآرو همانطور که دراز کشیده بود به سقف خیره شد. چرا ایستگاه تا این اندازه ساکت بود؟ گلویش خشک شده بود. فراموش کرده بود که مثل همیشه بخواهد برایش یک بطری آب معدنی بیاورند. یک بار دیگر به ساعتش نگاه کرد. ساعت درست یک ربع از یک گذشته بود. می‌خواست به مسئول خبر بدهد و از او کمی آب معدنی بخواهد. انگشتش را برد تا زنگ را به صدا در بیاورد، اما یک مرتبه مکث کرد، زیرا در آن سکوت صدای زنگ دیگری را شنیده بود. با خودش فکر کرد که مسئول نمی‌تواند یک باره به هر دو زنگ رسیدگی کند. زینگ... زینگ... زینگ...  بارها و بارها صدای زنگ به صدا درآمد. پس مسئول کجا بود؟ یک نفر بی‌تابی می‌کرد.  زینگ...  هر که بود انگشتش را محکم روی زنگ نگه داشته بود.  ناگهان صدای قدم‌های مسئول در راهرو طنین‌انداز شد و مرد آمد. او به در کوپه‌ای که خیلی هم از کوپه‌ی پوآرو دور نبود ضربه زد.  بعد صداهایی مکرر شنیده شد... صدای عذرخواهی‌های محترمانه‌ی مسئول واگن و یک خانم.  آن زن خانم هابارد بود.  پوآرو پیش خودش لبخندی زد." اگر هریک از کتاب‌های این فهرست را خوانده‌اید، خوشحال می‌شویم نظرتان را با ما هم به اشتراک بگذارید. به نظرتان جای کدام کتاب‌ها در بین این ده‌تایی که ذکر شد، خالی بود؟ به قلم "فاطمه حیدری"کتاب‌های معرفی شده در این مطلب را می‌توانید با کد تخفیف: blog1 از سایت پاتوق کتاب تهیه کنید. 
بهترین های ادبیات ایران؛ 10 رمان ایرانی که باید بخوانیم
بهترین های ادبیات ایران؛ 10 رمان ایرانی که باید بخوانیم
بسیاری اوقات پیش می‌آید که تشنه خواندنیم ولی نمی‌دانیم چه بخوانیم و از کدام نویسنده بخوانیم. تنوع کتاب در ژانر داستانی، گاهی ما را گیج می‌کند و انتخاب کتاب برایمان سخت می‌شود. در این مطلب، به سراغ بهترین‌های ادبیات داستانی ایران رفته‌ایم و 10 رمان ایرانی که باید بخوانید را معرفی کرده‌ایم. 10 رمان که جزء بهترین رمان های ایرانی هستند و قطعا ارزش خواندن را دارند. بهترین های ادبیات داستانی ایران، با قلم زهراسادات طباطبایی، تقدیم نگاه شما. شما هم اگر علاقه مندید تا با بهترین رمان ها و داستان های ایرانی آشنا شوید، تا آخر مطلب با ما همراه باشید. 10 رمان برتر ایرانی 1. چشمهایش  بدون شک یکی از بهترین رمان‌های ایرانی حوزه انقلاب، رمان «چشمهایش» نوشته بزرگ علوی است. رمانی که اولین بار در دهه 30 شمسی منتشر شد و بعد از گذشت دهه‌ها از زمان انتشارش، هنوز هم علاقمندان خودش را دارد.  چشمهایش، مانند اکثر آثار بزرگ علوی، درونمایه‌ای عاشقانه دارد اما او این عاشقانه را در بستری از اتفاقات سیاسی و مبارزات انقلابی ساخته و پرداخته کرده‌است. داستان چشمهایش مربوط به دوره اول حکومت پهلوی (رضا شاه) است و با شرح خفقان و سکوت حاکم بر شهر تهران آغاز می‌شود. نقاش بزرگی به نام استاد ماکان که مبارزی انقلابی است، به دلیل فعالیت‌های سیاسی‌اش دستگیر شده و به روستای کلات تبعید می‌شود. اما بعد از گذشت سه سال از تبعیدش به طرز مشکوکی کشته می‌شود و حالا ده سال بعد از مرگش، رژیم پهلوی نمایشگاهی از آثارش برپا کرده‌است. از استاد ماکان، تابلویی به نام «چشمهایش» به جا مانده که تصویر چشم‌های زنی است. زنی که همه علاقمندانِ استاد به دنبال پیدا کردنش هستند.  بزرگ علوی در این کتاب شخصیت استاد ماکان را آن چنان محبوب و باورپذیر می‌آفریند که نه فقط در خاطر خواننده کتاب بلکه در ادبیات انقلاب و مبارزه نیز تا همیشه ماندگار شده‌است.  2. تنگسیر  رمان «تنگسیر»، یکی از معروف‌ترین و بهترین آثار ادبیات داستانی ایران است. کتابی که در دهه 40 شمسی نوشته شد و بر خلاف اغلب آثار چوبک که روایت‌گر زندگی نکبت بار و فقیرانه آدم‌های تیره بخت روزگار است، درونمایه‌ای رهایی‌بخش دارد. اثری استثنائی که میل به مبارزه و یافتن راه نجات را نه تنها در شخصیت اصلی داستان که درون خوانندههایش نیز زنده می‌کند.  تنگسیر روایت‌گر زندگی مردی به نام زایر محمد (زار محمد) است که برخلاف هیکل درشت و تنومندش، دلی ساده و مهربان دارد. مردی که روزگاری نه چندان دور هم‌پای رئیس علی دلواری علیه انگلیسی‌ها جنگیده و حالا مورد ظلم واقع شده‌است. نه کسی صدایش را می‌شنود و نه مرجعی از او دادخواهی می‌کند. اما زایر محمد، این ظلم را نمی‌پذیرد و در نهایت عصیان می‌کند. اقدامی که او را در نگاه آدم‌های جهان داستان و خوانندگان، به قهرمانی بزرگ تبدیل می‌کند.  شخصیت‌پردازی دقیق و عمیق زایر محمد، زبان محلی او و موقعیت‌های مهیج داستان خاطره خوبی از خواندن این رمان برای خواننده باقی می‌گذارند.  3. سووشون  سومین کتاب این بسته پیشنهادی به رمان بی‌نظیر «سووشون» اختصاص دارد؛ رمانی که نقطه عطفی در تاریخ داستان‌نویسی ایران ایجاد کرد. سیمین دانشور در سووشون جهانی را به تصویر می‌کشد که هنوز هم حرف‌های زیادی برای گفتن دارد. روایت زنانه او در این کتاب همان‌قدر که هنرمندانه و ظریف است، آگاهی بخش و قهرمانانه نیز است.  سووشون داستان خانواده متمکنی در شیراز سال‌های 1320 شمسی در شهر شیراز است. شهری که در بحبوحه جنگ جهانی دوم به تصرف نیروهای متفقین درآمده و قحطی، جنگ و بیماری از هر سو بر مردم فشار می‌آورد. یوسف، مرد این خانه و ارباب محبوب رعایا، حاضر به همکاری با افسران انگلیسی نمی‌شود و بیشتر از هر چیز در پی استقلال، ایستادگی و در یک کلام مبارزه است. زری (قهرمان داستان) اگرچه مخالفتی با آرمان‌های شوهرش ندارند اما عاشقانه و از روی احتیاط، می‌خواهد خانه و خانواده‌اش را از آشوب و خطر حفظ کند. ولی اتفاقات داستان به تدریج از او زن دیگری می‌سازد.  سووشون همانقدر که داستانی واقع‌گرا دارد، از جنبه‌های نمادین زیادی نیز بهره برده‌است. نمادهایی که به یک زمانه خاص تعلق نداشته و در همه دوران‌های تاریخ مصادیق و نمونه‌های خودشان را دارند.  4. مدیر مدرسه  «مدیر مدرسه» نوشته جلال آل احمد، رمان کوتاهی است که به عقیده بسیاری از منتقدین ادبی، برگردانی از تجربه زیسته خود نویسنده است. او دوربین نویسندگی‌اش را روی جامعه روزگار خودش تنظیم می‌کند. بنابراین جهان داستان‌های آل احمد، همان جهان اطرافش است.  مدیر مدرسه، داستان معلمی با سابقه است که از سر و کله زدن با بچه‌ها در کلاس درس و پای تخته خسته شده و دنبال شغلی با دردسر کمتر و حقوق بیشتر است. چیزی نمی‌گذرد که تلاش‌هایش به ثمر می‌نشیند و معلم دیروز، حالا مدیر دبستانی در وسط بیایان می‌شود. او در ابتدا انگیزه زیادی برای متحول کردن اوضاع مدرسه دارد، اما رفته‌رفته خودش را در برابر نظام پوسیده‌ای می‌بیند که قادر به تغییر دادنش نیست.  آنچه مدیر مدرسه را خواندنی می‌کند زبان ساده، بی‌تکلف و آمیخته به طنز آن است. زبان داستان آن‌جا که از تشبیه‌ها، ضرب المثل‌ها و اصطلاحات عامیانه می‌گوید، قرابت زیادی با زندگی عادی آدم‌های آن روزگار دارد.  در مدیر مدرسه بیشتر از هر چیز روایت‌گر مشکلات اجتماعی و فرهنگی نظام تعلیم و تربیت در دهه 30 و 40 شمسی است. نویسنده همچنان که از فساد اداری و اخلاقی جامعه‌اش انتقاد می‌کند، نگاهی دلسوزانه نیز به آدم‌هایی دارد که با فقر دست و پنجه نرم می‌کنند.    5. چراغ‌ها را من خاموش می‌کنم    «چراغ‌ها را من خاموش می‌کنم» از آن کتاب‌هایی است که اگرچه داستانش ماجرامحور و پرحادثه نیست اما خوانندگان و علاقمندان زیادی دارد. زویا پیرزاد در شاخص‌ترین رمان خودش نشان داد که روزمرگی‌های یک زن خانه‌دار هم می‌تواند جذاب و خواندنی باشد چرا که ارزش هر داستان به شیوه روایت آن است.  چراغ‌ها را من خاموش می‌کنم داستانی در حال و هوای آبادان دهه 40 شمسی و با محوریت خانواده‌ای ارمنی است. کلاریس (مادر خانواده و راوی داستان) زندگی تکراری، کم حادثه و یکنواختی دارد اما با ورود همسایه جدیدشان، به تدریج روال عادی زندگی‌اش به هم خورده و روزها و اتفاقات جدیدی را از آن به بعد تجربه می‌کند. اتفاق‌هایی که از او، کلاریس متفاوتی می‌سازد.  بدون شک رمان چراغ‌ها را من خاموش می‌کنم، یکی از نمونه‌های موفق زنانه‌نویسی در ادبیات داستانی ایران است. زویا پیرزاد در این کتاب ظرافت‌ها، جزئیات و جنبه‌های معمولی زندگی را که اغلب از دید بسیاری از خوانندگان (حتی خوانندگان زن) پنهان می‌ماند، زیبا و قابل توجه می‌کند. او از دنیای درونی زنی می‌گوید که شبیه تمام زن‌های دنیا است. حرف‌ها و ماجراهایش اگرچه نفس‌گیر و خارق‌العاده نیست اما به واقع خواندنی و شنیدنی است.  6. پریدخت «پریدخت» اولین اثر منثور حامد عسکری است که با استقبال زیادی از طرف خوانندگانش مواجه شد. پریدخت، عاشقانه ناتمامی میان پریدخت و سید محمود درتهران عصر قاجار است. جایی که دخترانش در اندرونی به ابروهایشان وسمه می‌کشند و برای شوهرهایشان شربت بیدمشک و گلاب درست می‌کنند. اما بیرون از خانه‌ها خبری از این زیبایی و آرامش نیست و تهران آن روزها مانند بسیاری از شهرها محل درگیری، اعتراض و تحصن مشروطه‌خواهان است. در این میان سیدمحمود عازم دیار غربت می‌شود تا درس طبابت بیاموزد. این دوری، پریدخت و سید محمود را چشم انتظار و دلتنگ همدیگر می‌کند. اما عاشقانه آن‌ها نیز از اتفاقات سیاسی آن روزگار مصون نمی‌ماند. ویژگی متمایز پریدخت، شیوه روایت و زبان آن است. نامه‌نگاری‌های میان پریدخت و سید محمود متناسب با عصر قاجار و اصطلاحات رایج آن دوره است. کتاب شامل 40 نامه است که خواننده به واسطه آن‌ها نه تنها متوجه عاشقانه‌های پریدخت و سید محمود می‌شود، بلکه از اوضاع سیاسی و پرتنش وطن هم اطلاع می‌یابد.   7. دیلمزاد «دیلمزاد» متفاوت‌ترین کتاب این بسته پیشنهادی است. کتابی جذاب که به سبک رئالیسم عرفانی نوشته شده‌است. محمد رودگر، نویسنده کتاب، در جستجوی روایت ایرانی خاص خودش از شیوه‌ای استفاده کرده که در آثار قبل از او کمتر دیده شده‌است.  ماجرای دیلمزاد، به سال 1360 بر می‌گردد. زمانی که جریان‌های ضد انقلاب در جنگل‌های آمل پنهان شده‌اند تا ریشه انقلاب را بزنند. شخصیت اصلی داستان جوانی به نام اویس است که هسته اصلی داستان را، رابطه او با دوستش «آسیف» شکل می‌دهد. آسیف همان کسی که اگرچه میان جنگلی‌ها است اما روزی می‌رسد که اویس را ترک اسبش می‌نشاند و از مهلکه کمونیست‌های جنگلی نجات می‌دهد و این شروع ماجراهای جذاب این دو نفر است.  محمد رودگر در این کتاب، شخصیتی را به تصویر کشیده که علی‌رغم جوانی‌اش، صاحب ویژگی‌های فراواقعی اما باورپذیر زیادی است. خصلت‌هایی که نه تنها اویس بلکه خواننده کتاب را هم درگیر خودش می‌کند.  8. نامیرا کتاب‌های زیادی درباره حادثه کربلا و ابعاد تاریخی آن نگارش شده‌اند اما «نامیرا» همانند عنوانش اثری ارزشمند و خواندنی است که در قالب داستان به این اتفاق پرداخته و اسیر اختلاف‌های تاریخی پیرامون این حادثه نشده‌است. نامیرا رمانی با محوریت شخصیت عبدالله بن عمیر است. کسی که در جنگ‌های سال‌های آغازین اسلام، فرمانده دلیری بوده و حالا در مواجهه با فتنه‌های کوفیان، در دوراهی حمایت از نوه رسول خدا و یا تردید در حقانیت او مانده‌است.  تردید عبدالله بن عمیر، روایتِ مسئله‌ای تاریخ مصرف گذشته نیست. نویسنده با توصیف دقیق ماهیت این تردیدها، عرصه‌ای را مقابل خوانندگانش می‌گشاید که در آن هیچ کس مصون از شک و لغزش نیست. نامیرا، نثر و زبان پرکشش و گیرایی دارد و کاری می‌کند تا خواننده در افت و خیز ماجراها، همراه داستان و شخصیت‌ها باشد.   9. عاشقی به سبک ون گوگ «عاشقی به سبک ون گوگ»، عاشقانه‌ای جذاب است که در دو خط زمانی سال‌های مشروطه و و سال‌های منتهای به انقلاب اسلامی شکل می‌گیرد. محمدرضا شرفی خبوشان، استادانه و هنرمندانه، خواننده را در پیج و خم‌های داستانی‌اش می برد و می کِشد و دوباره او را به ابتدای داستان برمی‌گرداند.  عاشقی به سبک ون گوگ، داستان جوان نقاشی به نام البرز است که پسر خدمتکار یکی از فرماندهان ارتش شاهنشاهی است و از قضا عاشق دختر او (نازلی) شده‌است. نازلی قبل از آخرین سفرش به فرنگ، متوجه رفتارهای غیرعادی پدرش می‌شود. بنابراین از البرز می‌خواهد طی این مدت، رفت و آمدهای خانه باغ را زیر نظر داشته باشد و همه چیز را در نامه برایش بنویسد. البرز به تدریج متوجه اتفاق‌های عجیب و غریبی می‌شود که رفته رفته او را به کشف هویت اصلی‌اش می‌رساند.  10. روی ماه خداوند را ببوس  «روی ماه خداوند را ببوس» اثری مشهور و خواندنی از مصطفی مستور است که بعد از گذشت بیش از دو دهه از زمان انتشارش همچنان خوانندگان و علاقمندان زیادی دارد. شخصیت اصلی داستان، جوانی به نام یونس است که دانشجوی فلسفه بوده و موضوع رساله دکتری‌اش علت خودکشی دکتر محسن پارسا استاد فیزیک دانشگاه است. همانطور که یونس درگیر رساله‌اش می شود، کم کم این سوال برایش پیش می‌آید که «آیا خدا وجود دارد؟». این سوال و تردیدی که در باورهای یونس پیش آمده، زندگی‌اش را تحت الشعاع قرار می‌دهد.  دغدغه اصلی مستور در این کتاب خدامحوری و تلاش انسان برای کشف خود، معنای زندگی و رابطه‌اش با خدا است. کتاب درونمایه‌ای فلسفی دارد و نویسنده سعی می‌کند در قالب داستان، مهم‌ترین سوال انسان مدرن را به نمایش بگذارد. انسانی تنها که در جستجویِ یافتن معنا برای زندگی است.  به قلم "زهراسادات طباطبایی"کتاب‌های معرفی شده در این مطلب را می‌توانید با کد تخفیف: blog1 از سایت پاتوق کتاب تهیه کنید. 
تمرین چندبار زندگی‌کردن | مروری کوتاه بر 7 داستان برتر خارجی
تمرین چندبار زندگی‌کردن | مروری کوتاه بر 7 داستان برتر خارجی
دوست خیلی روشنفکر پروست نامه‌ای برای او می‌نویسد و می‌گوید: «قرار است تعطیلات برویم در سواحل آفتابی انگلستان که خوش بگذرانیم؛ اما این زنِ بی‌فکر من دوستان جوان سبک‌سرش را که فقط اهل خوش‌گذرانی‌اند و خیلی هوشمند نیستند را هم دعوت کرده است. با اینکه می‌داند آن‌ها نمی‌توانند بحث فلسفی کنند و معاشرت با آن‌ها برای من خوشایند نیست! تو بیا تا بتوانم با تو به لب ساحل بروم و تا خود صبح بحث عمیق و گفت‌وگویی فلسفی بکنیم و آخ که چقدر خوش بگذرد» برای پروست درک اینکه کسی از گذراندن تعطیلاتی در کنار دریا به‌همراه گروهی جوان ناراضی باشد؛ چون تنها گناهشان نخواندن دکارت است، سخت بود. برای همین هم جواب داد: «من کارهای روشنفکرانه‌ام را در ذهنم انجام می‌دهم و زمانی که با دیگران وقت می‌گذرانم برایم فرقی ندارد که هوشمند باشند یا نه! همان اندازه که مهربان و صمیمی باشند برایم کافیست!» این مقدمه طنزآلود و درعین‌حال عمیق را نوشتم برای یک جملۀ پروست: «من کارهای روشنفکرانه‌ام را در ذهنم انجام می‌دهم!» داستان ها صرفا سرگرمی نیستند! شاید خیلی‌ها خواندن داستان را در حد یک سرگرمی بدانند؛ یک سرگرمی بیهوده که شاید بهتر باشد به‌جای خواندن کتاب وقتشان را در سینما و با دیدن یک فیلم صرف کنند. در صورتی که داستان خیلی وقت‌ها برای فهم فلسفی و تفکرکردن بیشتر به دردمان می‌خورد. داستان به ما کمک می‌کند بدون اینکه تصویری ببینیم همه‌چیز را در ذهن خودمان متصور شویم و خودمان را جای تک‌تک شخصیت‌های داستان بگذاریم، قضاوتشان کنیم احساساتشان را درک کنیم و در کشمکش‌هایشان درگیر شویم. داستان با تمرین «به‌جای دیگری زندگی‌کردن» به ما یاد می‌دهد همدلی‌کردن را یاد بگیریم و فرصت یک ‌بار زندگی‌کردن را به بارها زندگی در ماجراهای گوناگون تغییر دهیم. داستان به ما عمیق‌شدن در انتزاعیات را یاد می‌دهد و می‌تواند ما را به مرحله‌ای از رشد ذهنی برساند که مثل جناب پروست لازم نباشد، حتما در بیرون به دنبال کارهای روشن‌فکرانه باشیم. داستان بهتر از هر ژانر دیگری تخیل‌کردن را به ما می‌آموزد و ما بدون انجام صواب یا گناهی نقش‌های مثبت و منفی زیادی را زندگی خواهیم کرد. از کجا معلوم، شاید آقای پروست هم با خواندن داستان‌ها یاد گرفته باشد کنار ساحل با دوستان سبک‌سرش وقت بگذراند و هر وقت لازم شد به چیزی پناه ببرد فقط یکی از کتاب‌هایش را از قفسه کتاب بردارد. 7 داستان برتر خارجی حالا لازم است به چند کتاب از داستان‌های پرفروش و خواندنی اشاره کنیم که خواندنشان نه‌تنها خالی از لطف نیست بلکه هر‌کدام ما را به دنیای خاص خودش می‌کشاند که حس ناب تجربه‌کردن آن حتما در ذهن‌مان تا مدت‌ها نقش خواهد بست. 1- شازده کوچولو شازده کوچولو یک اثر کلاسیک مدرن است که اگر اهل داستان باشید؛ نخواندنش کمی عجیب به حساب می‌آید، داستان درباره سفرهای شازده‌کوچولو به هفت اختر متفاوت با شخصیت‌های بسیار جالبی است که شما را با گفت‌وگوهایی تکان‌دهنده شریک می‌کند. برخلاف آنچه ابتدا به نظر می‌‌رسد ما با داستانی کودکانه مواجه نیستیم؛ از قضا برعکس، دنیای خسته‌کننده بزرگسالی به زیبایی نقد می‌شود و نقطه قوت داستان همین است که جهان را از دریچه نگاه شازده‌کوچولو که هنوز قاطی دنیای آدم بزرگ‌ها نشده است، می‌بینیم. در خلال خواندن داستان پی می‌بریم، شاید اگر ما هم مثل شازده‌کوچولو کمی عمیق‌تر نگاه کنیم زندگی زیباتری خواهیم داشت و انسان‌های اطرافمان را جور دیگری دوست داشتنی خواهیم دید. آنتوان دوسنت اگزوپری درواقع از مرزها فراتر رفته و توانسته اثری خلق کند که برای تمامی نسل‌ها و هرکس در هر جای جهان مناسب باشد و خواندش او را به فکرهای فلسفی و جدی درباره زندگی، عشق، دوستی و مراقبت ترغیب کند.  بیشتر بخوانید: آشنایی با بهترین رمان‌ها و داستان‌های جنایی2- دنیای سوفی اگر برای شروع خواندن کتاب‌های فلسفی حوصله کتاب‌های قطور و دانشگاهی را ندارید؛ اما بدتان هم نمی‌آید در جهان فلسفه کمی قدم بزنید؛ خوشحال باشید؛ چون یوستین گردر استاد فلسفه برگن برای کسانی که دوست دارند فلسفه بخوانند؛ ولی از متن‌های سخت و پیچیده فلسفی هراس دارند، دنیایی فلسفی را ترسیم می‌کند تا این کار را برایتان راحت‌تر کند. دنیای سوفی بدون اینکه از اعتبار یا اهمیت فلسفه بکاهد با زبانی ساده تاریخی از فلسفه و فیلسوفان دوره‌های مختلف بیان می‌کند؛ شاید اینکه نقش اول داستان دخترکی به اسم سوفی است به همین خاطر است که خواننده پرسش‌های ساده سوفی را بشنود و برایشان پاسخ‌های جدی و جالبی دریافت کند و همین دنیای فلسفه را برایش شیرین‌تر جلوه دهد. او سالیان سال فلسفه را به‌صورت اجمال و قابل فهم برای مخاطب ارائه می‌دهد و به مقصود چندساله‌اش می‌رسد؛ یوستین گردر سال‌ها دغدغه این را داشته است که بتواند خیلی خلاصه فلسفه را برای دانشجویانش ارائه بدهد و اکنون این خلاصه خوب و کامل نه فقط برای دانشجویان کلاسش که برای همه مردم دنیا کارساز است. 3- وقتی نیچه گریست اگر با اروین د. یالوم آشنایی ندارید؛ بهتر است با کتاب وقتی نیچه گریست دست آشنایی را به جناب نویسنده بدهید. یالوم روانشناس و نویسنده‌ای قهار است که در این کتاب به سراغ دوره‌ای از زندگی نیچه می‌رودد. نیچه به شدت بیمار است و روزهای بدی را سپری می‌کند. دکتر برویر تصمیم می‌گیرد نیچه را درمان کند و همین سبب می‌شود در این کتاب با گفت‌وگوهای بی‌نظیری روبه‌رو شوید. یالوم با توجه به اینکه در رشته خود تخصص زیادی دارد؛ ولی سعی می‌کند  با ساده‌گفتن مسائل و مطرح‌کردن آن‌ها در قالب داستان فضایی جذاب و خواندنی  ایجاد کند. حال نیچه آنقدر بد است که چیزی جز خودکشی نمی‌تواند التیام‌بخش لحظات سختی باشد که سپری می‌کند. دکتر برویر در جلسات درمانی نیچه سعی می‌کند تا حد زیادی به فضای فکری نیچه نزدیک شود و حالا حدس بزنید چه موقع داستان جذاب می‌شود! جای آقای برویر و نیچه عوض خواهد شد و نیچه است که دکتر برویر را به چالش‌های فلسفی می‌کشاند! آیا واقعا هیجان‌انگیز نیست؟ وادارکردن نیچه به اعتراف‌های تلخ و جانکاهش در رابطه با عشق و گریستن او در عجز و ناتوانی‌اش نسبت به عشق هرچند در داستان تخیلی است؛ ولی یالوم با ایجاد شخصیت تخیلی دکتر برویر به‌خوبی توانسته است فلسفه و روانشناسی را به هم نزدیک کند و برای زندگی بهتر نسخه‌ای کامل بپیچد. 4- کتابخانه نیمه‌شب نورا بعد‌از سپری‌کردن شرایطی سخت درحالی که دیگر توانی برای بیرون‌آمدن از مشکلاتش را ندارد؛ وارد یک کتابخانه جادویی می‌شود و به‌صورت شگفت‌آوری فضا برای تغییر و گرفتن تصمیم‌های تازه آماده می‌شود. شاید مت هیگ بهتر از هرکسی توانسته است به این نکته اشاره کند که حسرت چقدر می‌تواند چرخ روندۀ زندگی را پنچر کند و حالا اگر قرار باشد در فاصله بین زندگی تا مرگ هزاران انتخاب داشته باشیم؛ اگر قرار باشد تصمیم‌های ریز و درشتمان مسیر را برایمان بسازند ما دقیقا چه کار خواهیم کرد! نورا مشاهده می‌کند که دست به هر انتخابی چه نتیجه‌ای دارد و با هر انتخاب مسیرش چه میزان متفاوت خواهد بود. نورا به ما گوشزد خواهد کرد که واقعا بهترین راه برای ما چیست؟ با کتابخانه نیمه شب به دنیای خیالی نورا سفر کنید! بیشتر بخوانید: چرا باید داستان بخوانیم؟5- پیش از آنکه قهوه‌ات سرد شود با این کتاب به یکی از عجیب‌ترین کافه‌های دنیا قدم بگذارید. قهوه سفارش دهید و با خوردن قهوه سفر در زمان را تجربه کنید. با خوردن یک قهوه در این کافه می‌شود به دیدار هرکسی که دوست دارید بروید؛ ولی یادتان باشد با یک شرط خاص! شما نمی‌توانید چیزی در گذشته را تغییر دهید. شما فقط می‌توانید به دیدار کسی که دوست دارید بروید و او را ملاقات کنید؛ ولی هیچ عملی از شما اثری در دیدارتان نخواهد داشت و تغییری ایجاد نخواهد کرد. راستی طول سفر هم کوتاه است و شما تا سردشدن قهوه‌تان فرصت دارید. توشیکازو کاواگوچی این سوال مهم را برای ما ایجاد می‌کند که ما اگر فقط یک بار فرصت داشته باشیم که به گذشته سفر کنیم چه کسی را ملاقات می‌کنیم؟ این کتاب فانتزی چهار داستان با احساسات و ژانر متفاوت به شما ارائه می‌دهد و شما را در یک دنیای خیالی غرق می‌کند. یک دنیای خیالی که باعث می‌شود سوال‌های مهمی را در دنیای واقعی برای خودتان پاسخ دهید. 6- جز از کل: استیو تولتز با مهارت تمام فلسفه و طنز را در هم ‌می‌آمیزد و داستانی به‌شدت گیرا و پرکشش خلق می‌کند. جز از کل درباره رابطه پدر و پسری است که پسر واقعا نمی‌داند باید پدرش را دوست داشته باشد یا از او متنفر باشد! پدری با عقاید عجیب و غریب فلسفی و سیاه به زندگی که کم دردسرساز هم نبوده است. کتابی که در ارائه مینیمالی خود از مفاهیم و با خرده‌روایت‌های جذاب یک دومینو در سرتان شکل می‌دهد که ناگریز خواهید شد داستان را تا انتها دنبال کنید و جملاتی پرمغز و خواندنی را نظاره‌گر باشید که در سرتاسر کتاب رژه می‌روند. کتاب جز از کل برنده جایزه مایلز فرانکلین هم شده و یکی از پرفروش‌ترین رمان‌های نیویورک تایمز است.   7- ناطور دشت ناطور دشت یکی از مطرح‌ترین رمان‌های جهان به شمار می‌رود؛ رمانی که همیشه در بالاترین سطح محبوبیت در مجلۀ نیویورک تایمز از آن یاد شده است. کتاب ناطور دشت نوشته جروم دیوید سلینجر درباره یک نوجوان هجده‌ساله به نام هولدن کالفید است که حول محور اخراج او از مدرسه می‌چرخد. کتاب نقدهای زیادی به فضای اجتماعی و زیستی آمریکا در دهه پنجاه دارد و در مسیر فرار هولدن  با او به جاهای مختلفی سفر خواهیم کرد و از نگاه ریزبین و انتقادی او به مسائل مدام غافل‌گیر می‌شویم و شاید به‌مرور به او و تمام هنجارشکنی‌هایی که دارد حق خواهیم داد. شاید لازم است هرکس که با مفهوم بلوغ دست‌وپنجه نرم میکند یا روزی این دوران را گذرانده سری به کتاب ناطور دشت بزند و با هولدن کالفید جذاب ماجرا آشنا شود.    به قلم "فرزانه غلامشاهی"کتاب‌های معرفی شده در این مطلب را می‌توانید با کد تخفیف ارسال رایگان: blog1 از پاتوق کتاب خریداری کنید. 
فاتح ملک سخن | 5 کتاب از سعدی و درباره سعدی
فاتح ملک سخن | 5 کتاب از سعدی و درباره سعدی
"گه‌گه خیال در سرم آید که این منم ملک عجم گرفته به تیغ سخنوری"   سعدی فرزند فتنه مغول است، وقتی زبانه‌های آتش فتنه مغول، از دوردستِ مرزهای ایران دیده می‌شد، سعدی نوجوانی بود که سفر طولانی خود را از شیراز آغاز کرد و سی و اندی سال در میان ام القرای اسلام سیر و سفر کرد. به دیدار بزرگان زمانه خود رفت و معارف آموخت و گام به گام به استادی رسید. ابومحمد مشرف‌الدین مصلح بن عبدالله بن مشرف متخلص به نام سعدی در میان مردان بزرگ زمانه خود به قول استاد مظاهر مصفا، یکی از انگشت‌شمار شخصیت‌های بیدار ایران زمین است؛ یکی از بیدارترین مردان تاریخ ما.  "ده یازده سالی بعد از رفتن شمس، سعدی شروع کرد به سرودن بوستان و بعد، تصنیف گلستان. در نظم بوستان (چنان‌که در غزل‌هایش نیز)، با سیاق زبان گفتار، آشکارا انسی داشت، اما به نثر گلستان که رسید با برداشتی از طرز خواجه عبداله و دیگر نثرنویسان بزرگ پیش از خود، بر آن پرده یی از پرنیان کشید و دست زد به آزمون یکتایی در کار کتابت، که با آن ملک سخن را یکسره فتح کرد و «حد بر سخندانی نهاد». سعدی با این کارش ملک سخن را به ملک شخصی خود تبدیل کرد و در آن جایی برای سخندانان بعد از خود باقی نگذاشت، چنانکه جملگی آنچنان مرعوب شدند که، ضمن تایید مالکیت مطلق شیخ اجل، مفتخرند که نسل به نسل، به عنوان رعایای او، همچنان در دهات اطراف ملک سخن رحال اقامت افگنده، هر از چندی به استقبالش بروند و تقلیدش را در بیاورند، یا به بحرالعلوم متوسط الحالی از میان خود مدال افتخار بدهند و بگویند «الحق که سعدی دوران است»" (به نقل از کتاب زبان زنده اثر منوچهر انور) سعدی در هر مبحثی از زبان و ادب فارسی که وارد شده نه تنها پیشینیان خود را خوب شناخته بلکه با یک تصرف و ابداع در نثر و شعر، در غزل‌سرایی و در قصیده‌سرایی به طرحی نو دست زده و چند گامی آن حیطه را ارتقا داده است. وقتی که گلستان و بوستان به دایره‌ی کتاب‌های بالینی یک نفر اضافه می‌شود، گام به گام و با هر بار خواندن این مجموعه درخشان به او ثابت می‌کند که این مرد بزرگ خودآگاه یا ناخودآگاه یک دانش‌نامه‌ی اخلاقی و سیاسی در این مجموعه مینیمال برای ما فراهم کرده‌است که تقریبا هیچ جنبه اجتماعی و شخصی زندگی یک ایرانی بلکه هر انسانی در جهان را از چشم دور نگه نداشته‌است. این حجم از تعهد اخلاقی سعدی، باعث شده‌است که در دوره‌های مختلف مردانی در تلاش باشند آنچه در هزار توی جان این بزرگ یافته‌اند حتی اگر چون یک جمله و یک لمحه باشد، به روشی برای دیگران روشن کنند تا قدر این مرد بزرگ را به قدر توان بدانند. در این میان مصححان و نسخه جویان در اولویتند. کدام چاپ و کدام تصحیح آثار سعدی را بخریم؟ بهترین تصحیح و توضیح کتاب‌های مصلح بن عبداله سعدی شاعر گرانقدر قرن هفتم که امروز برای شما آورده‌ایم، از دو استاد بزرگ سعدی‌پژوه معاصر است. گلستان و بوستان سعدی به تصحیح و توضیح غلامحسین یوسفی دو جلد موقر و محترم از انتشارات خوارزمی؛ این دو مجلد جامع شامل مقدمه‌ای مفصل و پس از آن متن اصلی و در پایان توضیحات جمله به جمله متن اصلی گلستان و بوستان سعدی که خود، اصل کتاب است و حدود 400 صفحه را شامل می‌شود. کلیات سعدی دکتر مظاهر مصفا در یک مجموعه فاخر از نشر روزنه، دکتر مظاهر مصفا، آثار شیخ اجل سعدی بزرگ از نثر و نظم شامل قصیده‌ها، مراثی، ملمعات، مثلثات که به سه زبان آن‌ها را سروده، ترجیعات، مجموعه‌ی غزل در عنوان‌های بدایع، طیبات، خواتیم و غزلیات قدیم و در نهایت رباعی‌ها و مفردات می‌باشد. از ویژگی‌های این نسخه فهرست و بیت‌یاب و شرح واژه‌های دشوار و احادیث می‌باشد که از این جهت آن را در دسته‌ی یکی از بهترین و جامع‌ترین تصحیح‌های این اثر قرار می‌دهد. اما به جز مصححان و نسخه‌یابان، برخی از نویسندگان گرانقدر به نوشتن کتاب‌هایی در نشر ظرایف قدرت قلم سعدی پرداخته‌اند. طنز فاخر سعدی اثر ایرج پزشک‌زاد ایرج پزشک‌زاد در این کتاب با ذکر نمونه‌هایی از طنز ولتر، ویکتورهوگو ، هاشک، ارول و دهخدا ، طنز آمده در حکایات گلستان را بیان می کند و در این‌باره صحبت می‌کند که چرا غربی‌ها حکایت‌های سعدی را طنازانه می‌بینند در حالی که سعدی‌شناسان ایران, سعدی را شاعر یا نویسنده‌ای طنزپرداز به شمار نمی‌آورند و خواننده را در رسیدن به پاسخ این سوال همراهی می‌کند. این کتاب در سال 1381 در انتشارات شهاب ثاقب منتشر شده‌است. سعدی شاعر زندگی، عشق و شفقت اثر محمدعلی همایون کاتوزیان محمدعلی همایون کاتوزیان در کتاب سعدی شاعر عشق و زندگی، شامل 20 مقاله به زوایای مختلف زندگی بزرگ‌مرد ملک زبان فارسی سعدی پرداخته‌است. بزرگ‌ترین شاخصه این کتاب از دید خوانندگان، روش نگارش علمی و بدون هر نوع حب و بغض است. نشر مرکز این کتاب را در 360 صفحه در سال 1399 منتشر نموده‌است و با استقبال سعدی‌پژوهان بسیاری مواجه شده‌است. در اینجا نام برخی مقالات آمده در کتاب را فهرست‌وار می آورم: جدل‌­های سعدی؛  فرارِ سعدی از مدرسه؟؛  گلستان و افسردگی سعدی؟؛ سفرها و حضرهای سعدی؛ مرا در نظامیه ادرار بود؛ دروغ مصلحت‌آمیز سعدی؛ ریشه‌های سعدی‌کشی. پنج اقلیم حضور از داریوش شایگان  داریوش شایگان در پیش‌گفتار کتاب خود آورده‌است: به یاد دارم در سال 1342، همسر نیکوس کازانتزاکیس، نویسنده معروف یونانی، در ایران مهمان من بود. و در سفری که به شیراز داشتیم پس از بازدید از مقبره سعدی و حافظ، با تاثر و شیفتگی بسیار سخنی گفت که هرگز فراموشش نکردم: "من در هیج کجای دنیا ندیده ام که مزار و مقبره یک شاعر بزرگ، زیارت‌گاه مردم باشد! شاید شما تنها ملتی باشید که با شاعرانتان چنین ارتباط معنوی عمیقی دارید و چنان ارجی برایشان قائلید که حضوری مدام در زندگی شما دارند." انتشارات فرهنگ معاصر در کتابی به قلم داریوش شایگان در 158 صفحه، پنج سردار شعر فارسی یعنی  فردوسی، خیام، مولوی، سعدی و حافظ را در کنار هم نشانده و از لحاظ ویژگی‌های تاریخی، اجتماعی، روانی و سیاسی بررسی نموده ‌است. اگرچه این کتاب به طور خاص به سعدی بزرگ نمی‌پردازد اما یکی از کتاب‌های شناخته‌شده در خصوص این شاعر بزرگ است.  هرچه از سعدی و بزرگی او بیاورییم کم گفته‌ایم. از هر بیت و جمله که به بیت و جمله بعد سفر کنیم، خوش‌تر از قبلی است یا بهتر بگویم: هر باب از این کتاب نگارین که برکنی همچون بهشت گویی از آن باب خوشترست  کتاب‌های معرفی شده در این مطلب را می‌توانید با کد تخفیف ارسال رایگان: blog1 از پاتوق کتاب خریداری کنید. به قلم "زهره عواطفی حافظ"
با کتاب در بهار |سه|: 4 کتاب بهاری برای بزرگسالان
با کتاب در بهار |سه|: 4 کتاب بهاری برای بزرگسالان
بهار از آن مفاهیمی است که هر آدمی را برای نوشتن از آن وسوسه می‌کند. شاید بتوان گفت که یک‌جورهایی کلیشه شده است. بهتان اطمینان می‌دهم اگر بگردید، یک‌صدم مطالبی را که برای بهار و در مدح آن نوشته شده است، برای مثلاً تابستان پیدا نمی‌کنید. می‌خواهم بگویم استفاده از الفاظ تازه برای صحبت دربارۀ مفهومی تا این حد پرطرفدار، واقعاً مشکل است. به‌هرحال حرف اصلی‌ام این بود که شاید برای بچه‌های دبستانی بهار فصل عشق و حال و تعطیلی باشد، ولی برای آدم‌بزرگ‌ها معمولاً از این خبرها نیست. درست است که سه چهار روز اولش تعطیل است، ولی خب فقط همین. به‌نظرم برای بزرگ‌ترها آن بُعد بهار که آدم را یاد شروع تازه می‌اندازد، خیلی پررنگ‌تر است. به درودیوار و درخت‌ها و گل‌ها نگاه می‌کند و می‌بیند همه تروتازه و نو شده‌ است. به آدم احساس کمبود و کهتری دست می‌دهد. به خودش می‌گوید که باید بلند شود و یک تکانی به خودش بدهد. بعد هم فهرستی، چیزی از اهداف سالانه‌اش می‌نویسد و به خودش قول می‌دهد همه را عملی کند و تا آخر سال به انسانی دیگر تبدیل شود. بعد که در عرض یک هفته از روزی نیم ساعت ورزش و بیست دقیقه مطالعه و دیدن هفته‌ای یک فیلم خسته شد، فهرست مذکور را لای کاغذهای باطله پنهان می‌کند و دوباره به زندگی عادی‌اش باز می‌گردد. ولی حتی برای همان ‌یک هفتۀ اول سال هم اگر بخواهیم روزی بیست دقیقه مطالعه را در نظر بگیریم، می‌شود 140 دقیقه یا به عبارت دیگر، دو ساعت و بیست دقیقه. زمان مناسبی است برای خواندن دست‌کم یک کتاب. این‌طور فکر نمی‌کنید؟ این هم از چهار کتاب که می‌توانید برای تصمیم اول سالتان از بینشان انتخاب کنید. 1. قصر آبی نوشته لوسی ماد مونتگومری از انتشارات قدیانی به نظر من دلایل متفاوت و متعددی برای مناسب بودن این کتاب نه‌تنها در فصل بهار، بلکه در چهار فصل زندگی وجود دارد. اما اگر بخواهیم روی دلایل بهاری بودنش تمرکز کنیم، می‌توانیم بگوییم که اولاً به شروع‌های تازه ربط دارد و ثانیاً داستان در طبیعت زیبایی اتفاق می‌افتد که حس بهار را برای آدم تداعی می‌کند. اساساً فکر نمی‌کنم هیچ‌کدام از کتاب‌های خانم «مونتگومری» نیاز به تعریف و تمجید و توضیح زیادی داشته باشند؛ زیرا اسم خود او برای خیلی‌ها تضمینی کافی برای خوب بودن یک کتاب است. نسل‌هاست که بچه‌های دنیا و به‌ویژه ایران، «آن‌شرلی» را می‌شناسند و خیلی‌ها با او بزرگ شده‌اند. «قصر آبی» هم داستانی‌ست عاشقانه با همان عناصری که زندگی با «آن» را آن‌همه برای ما لذت‌بخش کرده بودند، یک محیط طبیعی و زیبا با درخت‌های فراوان و ستودنی، زبان روان و شیوای گاهی طنزآلود، شخصیت‌های بامزه و گاهی آزاردهنده و قهرمانی که یک دختر جوان رؤیاپرداز و قوی است. بخشی از کتاب قصر آبی: تمام عمرم سعی کرده‌ام بقیه را راضی کنم و شکست خوردم. بعد از این خودم را راضی می‌کنم! دیگر هیچ‌وقت به چیزی تظاهر نمی‌کنم. تمام عمرم با دروغ و تظاهر و طفره‌ رفتن زندگی کرده‌ام. گفتن حقیقت چه نعمت بزرگی است! ممکن است نتوانم خیلی از کارهایی را که می‌خواهم بکنم، ولی دیگر هیچ کاری را که نخواهم، نمی‌کنم. مادر می‌تواند لب‌هایش را هفته‌ها جمع کند، به من ربطی ندارد. «ناامید آزاد است، امیدوار اسیر.»2. مادربزرگ سلام ‌رساند و گفت متاسف است نوشته فردریک بکمن از انتشارات نون به‌نظرم بهاری که کتابی از «فردریک بکمن» در آن خوانده شود، مبارک و باکیفیت خواهد بود. مخصوصاً کتابی که دربارۀ گذر از نوعی زمستان در زندگی باشد. اگر من بودم، ترجیح می‌دادم بدون اینکه چیزی دربارۀ داستان بدانم، درون آن پرتاب شوم. اگر شما هم مثل من هستید، بند بعد را نخوانید، ولی اگر دوست دارید کلیتی از داستان بدانید، بخوانیدشان. «مادربزرگ سلام رساند و گفت متاسف است» در چند فصل اول ما را با یک مادربزرگ خارق‌العاده و استثنایی آشنا می‌کند که با بیش‌تر مادربزرگ‌هایی که تابه‌حال دیده و از آن‌ها شنیده‌ایم، فرق دارد. بعد مادربزرگ از دنیا می‌رود و نوه‌اش «السا» را که دخترکوچولوی عجیب و جذابی است، با تعدادی نامه که باید به دست آدم‌های مختلف برسد، تنها می‌گذارد. کتاب‌های فردریک بکمن ویژگی‌های خاص خودشان را دارند که باعث می‌شوند برای همه جذاب نباشند. اما اگر چند صفحه ازشان ورق زدید و لبخند روی لب‌تان نشست، احتمالاً شما قرار است جزو دسته‌ای باشید که طرفدار پروپاقرص این نویسنده هستند. بخشی از کتاب مادربزرگ سلام ‌رساند و گفت متاسف است: وقتی مادربزرگ داری، انگار یک ارتش پشت سرت داری. این بزرگ‌ترین امتیاز یک نوه است: اینکه بدانی یک نفر همیشه طرف تو است، هرچه پیش بیاید؛ حتی وقتی اشتباه می‌کنی. درواقع مخصوصاً وقتی اشتباه می‌کنی. یک مادربزرگ هم نقش شمشیر را دارد و هم نقش سپر. وقتی تو مدرسه می‌گویند السا «متفاوت» است، طوری که انگار متفاوت بودن به معنی بد بودن است، یا وقتی السا با بدن کبود از مدرسه به خانه می‌آید و مدیر مدرسه می‌گوید «باید یاد بگیرد با بقیه هم‌رنگ شود»، این‌جور وقت‌ها مامان‌بزرگ پشت او است. اجازه نمی‌دهد السا بی‌دلیل عذرخواهی کند. نمی‌گذارد تقصیرها را به گردن بگیرد. مامان‌بزرگ هیچ‌وقت به السا نمی‌گوید خودش را ناراحت نشان ندهد؛ چون اگر ناراحت شود «بچه‌ها از اذیت کردنش بیشتر لذت می‌برند». هیچ‌وقت نمی‌گوید السا باید «بی‌خیال باشد». مامان‌بزرگ راه‌های بهتری بلد است. و هرچه السا در دنیای واقعی تنهاتر می‌شود، ارتش او در سرزمین نیمه‌بیداری بزرگ‌تر می‌شود.3. جایی که خرچنگ‌ها آواز می‌خوانند اثر دلیا اونز از نشر آموت دلایل انتخاب این کتاب هم بیش‌تر مربوط به طبیعت است. واقعاً نمی‌دانم فقط منم یا بقیۀ آدم‌ها هم وقتی به بهار فکر می‌کنند، تصاویری از طبیعت وحشی در ذهنشان تداعی می‌شود یا نه. البته طبیعت وحشی کتاب «جایی که خرچنگ‌ها آواز می‌خوانند»، قدری متفاوت است. یعنی شاید کتاب را شروع کنید و با خود بگویید، «آخه یه مرداب درب‌وداغون چه ربطی به بهار داره؟»، ولی بهتان قول می‌دهم اگر کمی تحمل کنید، متوجه می‌شوید که حتی همین مردابی که ایستایی و تکان نخوردن و فساد را به یاد بیش‌تر ما می‌آورد، تا چه حد زنده، پویا و زیباست. کافی‌ست از دریچۀ چشم «کیا» به آن نگاه کنید. اهالی، کیا را «دختر مرداب» صدا می‌کنند؛ چون از کودکی تنها کنار مرداب زندگی کرده و رفت‌وآمد زیادی به شهر ندارد. ولی وقتی پای یک جنایت در میان باشد، آن هم قتل، دیگر کسی اهمیت نمی‌دهد که مظنون تا قبل از آن کجا زندگی می‌کرده. بخشی از کتاب جایی که خرچنگ‌ها آواز می‌خوانند: مادر که همان‌جا دراز کشیده بود، گفت: «حالا گوش کنین. این برای زندگیتون یه درس واقعیه. آره، ما گیر افتادیم، اما چی کار کردیم؟ ازش طنز ساختیم و خندیدیم. خواهرا و دخترایی که باهم دوستن، باید این‌طوری باشن. حتی وسط گل‌ولای باید پشت هم‌دیگه رو داشته باشن؛ به‌خصوص وسط گل‌ولای.»  4. دستور زبان عشق سروده قیصر امین‌پور از انتشارات مروارید بدون شعر که بهار نمی‌شود، می‌شود؟ دست‌کم قدری شعر باید تویش جا بدهیم تا روحمان را نوازش کند و جلایی به آن بدهد. شاید شما از آن دسته آدم‌ها باشید که به نظرشان خواندن سعدی و حافظ است که در بهار صفایی دیگر دارد و من هم به‌هیچ‌وجه مخالف نیستم. ولی معتقدم ذات بهار جوری است که شعر خوب، خوب‌تر به جان می‌نشیند؛ حتی اگر از حافظ و سعدی نباشد و از آقای «قیصر امین‌پور»ِ جان باشد و دربارۀ عشق باشد و... آدم دیگر چه می‌خواهد؟ "دستور زبان عشق" دقیقا همان چیزی است به آن نیاز داریم.  بخشی از کتاب دستور زبان عشق: دست عشق از دامن دل دور باد می‌توان آیا به دل دستور داد؟ می‌توان آیا به دریا حکم کرد که دلت را یادی از ساحل مباد؟ موج را آیا توان فرمود: ایست! باد را فرمود: باید ایستاد؟ آن که دستور زبان عشق را بی‌گزاره در نهاد ما نهاد خوب می‌دانست تیغ تیز را در کف مستی نمی‌بایست داد کتاب‌های معرفی شده در این مطلب را می‌توانید با کد تخفیف ارسال رایگان: blog1 از پاتوق کتاب خریداری کنید. به قلم "فاطمه حیدری"
سفرنامه هایی از جنس لطافت از سرزمین عشق: معرفی 3 سفرنامه قاجاری
سفرنامه هایی از جنس لطافت از سرزمین عشق: معرفی 3 سفرنامه قاجاری
 خانم مارگریت دوراس در کتاب «نوشتن و همین و تمام» بر این اعتقاد است که: «مردها تحمل این را ندارند؛ تحمل زنی را که بنویسد. عذاب آور است برای مرد، دشوار است.»مسأله نوشتن طی اعصار مختلف از دغدغه‌های فکری و اصلی انسان بوده؛ چرا که نوشتن بعد از گفتار، بهترین و مؤثرترین راه برای برقراری ارتباط با هم‌نسلان و آیندگان بوده است؛ مسأله‌ای که جنسیت‌بردار نبوده، نیست و نخواهد بود. موضوعی که با ورود مشهود زنان نویسنده به دنیای کلمات و نوشتن، مورد دغدغه و شکایت بسیاری از مردان نویسنده قرار گرفت.شاهد مثال این حرف، نمونه‌های جهانی از نویسندگان زنی هستند که به دلایل مختلف، سال‌ها با اسم مستعار مردانه به فعالیت نویسندگی‌شان ادامه دادند. این مسأله بخصوص در قرن 18 و 19 اوج گرفت. خواهران برونته، با نام های مستعار کوریر، الیس و آکتون؛ نویسنده داستان زنان کوچک، لوئیزا می الکات با نام مستعار مادلین بی استرن؛ ماری آن ایوانس خالق اثر آدام بد با نام مستعار جورج الیوت؛ جی کی رولینگ نویسنده داستان مشهور هری پاتر با نام مستعار روبرت کالبریث از جمله زنان مشهور در سطح جهانی هستند که آثار خود را با نام مستعار به چاپ رسانده اند. زنانی که پس از نشر کتاب‌هایشان و اقبال عموم به کلمات و نوشته‌هایشان شهرت جهانی یافتند.در ایران نیز در همین زمان که با دوران پادشاهی قاجار هم‌زمان است، زنان از محدودیت‌ها، خانه‌نشینی‌ها و جامعه‌گریزیِ فرمایشی، رنج‌های فراوانی می‌بردند؛ اما از آنجا که زنان ایرانی از هوش، ذکاوت و استعداد حل مسئله برخوردار بودند، اجازه ندادند که سلطه محدودیت‌ها، عقل، درایت، روحیه هنرمندی و جسارت در اجتماع را از آن‌ها سلب کند. انجام سفرهای بیرون از شهری بدون محارم و به صورت مستقل از جمله مسائلی بوده که زنان در دوران قاجار به آن اهتمام ویژه‌ای داشته‌اند. به دنبال همین سفرها بوده که عده‌ای از زنان خوش‌قلم، به نگارش خاطره‌ها و اتفاقاتی که در طول سفر برایشان اتفاق می‌افتاده، اقدام کرده و حاصل آن سفرنامه‌هایی به قلم زنان شده است. سفرنامه‌هایی که پر است از شخصیت‌ها، مکان‌ها، زمان‌ها، بوها و طعم‌ها و گرما و سرمای فصل‌ها، شرح خیانت‌ها و عشق‌ها، مرگ‌ها و زندگی‌ها. چادر کردیم رفتیم تماشا، سفرنامه عالیه خانم شیرازی؛ سه روز به آخر دریا، سفرنامه شاهزاده خانم قاجاری؛ خانم! فردا کوچ است، سفرنامه سکینه سلطان (وقارالدوله) از جمله کتاب‌های انتشارات اطراف است که در زمینه سفرنامه‌نویسی با نثر قاجاری به چاپ رسیده است. این کتاب‌ها هر کدام به سفر یکی از خانم‌های دوران قاجار می‌پردازند؛ این سفرنامه‌ها کتاب‌های خوش‌خوانی هستند که با توجه به نثر خاصشان مخاطب را شهر به شهر، کاروانسرا به کاروانسرا و اشتر به اشتر همراه با خود به سفر خواهند برد. چادر کردیم رفتیم تماشا، سفرنامه عالیه‌خانم شیرازی، همزمان با حکومت ناصرالدین شاه نگاشته شده است. در بخش اول نویسنده در مورد شروع سفرش از کرمان، رفتن به بمبئی و سختی‌ها و ماجراهای سفر حج و عتبات می‌نویسد و در بخش دوم با پایان سفر حج و رسیدن به تهران نوع نگارشش تغییر می‌کند. سفرنامه شاهزاده خانم قاجاری، سه روز به آخر دریا، که نویسنده اش مشخص نیست، سفرنامه سفر شاهزاده خانم برای یک سال از طبس به قصد زیارت عتبات عالیات و مکه است. از همان آغاز سفرنامه می‌فهمیم که راوی زنی باسواد و نکته‌سنج و تیزبین است که تمایلی به زیاده‌گویی ندارد. هر چند ثروتمند و سرشناس است اما جاده با او همان می‌کند که با دیگران. در سفرنامه خانم! فردا کوچ است که سومین جلد از این سفرنامه هاست، شرح سفر سکینه سلطان ملقب به وقارالدوله است که سفرش را چهار سال بعد از کشته شدن شاه و زمانی که به همسری معتصم الملک درآمده شروع می کند ولی همچنان در این سفر به یاد ناصرالدین شاه است و خاطراتی را از او ذکر می کند. اما ویژگی مهم نوشته‌های زنان مخصوصا سفرنامه‌ها و خاطره‌نوشته‌ها جزئی‌نگری و توجه به مسائلی است که طعم روزمرگی و زیستن را به کام مخاطب شیرین می‌نشاند. بخشی از کتاب چادر کردیم رفتیم تماشا صبح چهارشنبه دوم بار کردیم. هفت فرسخ راه آمدیم. در راه دو نفر سنی از شتر افتادند، مردند. در همین منزل آن‌ها را دفن کردند. در این بیابان خار مغیلان بسیار و کهور و غیره بود. آب هم در این منزل نبود. شب ماندیم. طلوع صبح پنج شنبه سوم بار کردی. شش فرسخ راه آمدیم. در این منزل‌ها سنگلاخ‌های غری بود. از مکه که بیرون آمدیم. شب‌ها چنان سرد است که با لحاف می‌خوابیم. بنده سرما خوردم. سه روز است تب کردم. الهی خداوند مرا در غربت ناخوش نکند. کتاب‌های معرفی شده در این مطلب را می‌توانید با کد تخفیف ارسال رایگان: blog1 از پاتوق کتاب خریداری کنید. به قلم "نجمه نیلی‌پور"
ادبیات چیست؟
ادبیات چیست؟
ادبیات بن‌مایه شعور و فرهنگ در هر ملت و سرزمین به حساب می‌آید و به همین سبب این عرصه در میان تمامی مللی که به تمدن ارج می‌نهند، جایگاه ویژه‌ای دارد. اساسا ادبیات را می‌توان زبان واحد یک ملت دانست که با تمام اختلاف‌ها می‌تواند انسان‌ها را به یکدیگر نزدیک کند. در تاریخ شفاهی و مکتوب ایران، ادبیات نقش بسیار مهمی دارد و عموما مردم جهان ایرانیان را به ادب فارسی و تاریخچه غنی آن می‌شناسند. در ادامه این مطلب می‌خواهیم ببینیم ادبیات چیست و چه جایگاهی دارد. با ما همراه باشید. تعریف ادبیات: ادبیات چیست؟ برای این‌که بتوانید با گونه‌های ادبی مختلف آشنا شوید، ابتدا باید بدانید ادبیات چیست و به چه نوشته‌هایی می‌توان ادبیات گفت. تعریف کلی که از این واژه وجود دارد، شامل هر نوع اثر مکتوبی می‌شود. در حقیقت از گذشته تا به امروز از این کلمه برای تمامی سخنانی استفاده می‌شده که از سطح سخنان محاوره‌ای و روزمره فراتر ‌بوده و مستقیما احساسات خواننده را مورد هدف قرار می‌داده‌اند. این احساسات می‌تواند غم، شادی، عشق، هیجان، خشم و یا هر چیز دیگری باشد. در تعریف ملی و میهنی نیز ادبیات به تمام متن‌هایی اطلاق می‌شود که در تاریخ یک ملت ماندگار شده‌ و نمود برجسته‌ای یافته‌اند. در این تعریف، متن‌ها به‌طور کلی به دو دسته شعر و نثر تقسیم می‌شوند که در هر کدام از این گونه‌های ادبی آثار بسیار ماندگار و باکیفیتی در ادبیات ملل خلق شده است.حتما بخوانید: ادبیات داستانیانواع ادبیات حال که دانستید ادبیات چیست، وقت آن رسیده که با انواع ادبیات آشنا شوید و وجه تمایز هر یک را بدانید. ادبیات، گونه‌های مختلفی دارد که در هر کدام از این گونه‌ها آثار بسیار ماندگار و درخشانی خلق شده است. عمده‌ترین و جهانی‌ترین این گونه‌ها ادبیات حماسی، ادبیات غنایی، ادبیات نمایشی و ادبیات تعلیمی هستند. در ادامه هر یک را به تفکیک به شما معرفی خواهیم کرد.   ادبیات حماسی ادبیات حماسی گونه‌ای مهم از ادبیات است که در تاریخ ادبی بسیاری از کشورها نقش مهمی داشته و آثار درخشانی در آن زمینه پرداخته شده است. ادبیات حماسی هر ملت در حقیقت تاریخ شفاهی همان ملت است که بخشی از این تاریخ به ضرورت به شکل مکتوب درآمده است. واژه حماسه به‌تنهایی معنای شجاعت و دلیری می‌دهد و اصطلاحا در ادبیات به آثاری «حماسه» می‌گویند که در وصف زندگی و نبردهای پهلوانان و دلیران یک سرزمین نوشته یا سروده شده است. برای مثال شاهنامه فردوسی یکی از معروف‌ترین آثار حماسی تاریخ ادبیات ایران به شمار می‌آید که شهرتی جهانی دارد. شاید ادبیات حماسی در نگاه اول محتواهایی مشتمل بر کشورگشایی شاهان، نبرد، دعوا بر سر تاج و تخت و ... را برایتان خاطرنشان کند، اما همه‌ ادبیات حماسی این نیست و نمی‌توان این گونه‌ ادبی غنی را تنها به قصه‌های جنگ محدود کرد. البته که جنگ و نبرد پهلوانان جز جدانشدنی شاهنامه است اما در کنار این نبردها، نویسندگان داستان‌ها و منظومه‌های حماسی مفاهیم متنوع و مهم دیگری را نیز جای می‌دهند. مفاهیمی که بیان‌گر آرمان‌های یک ملت است. این آرمان‌ها می‌تواند شامل آزادی‌خواهی و عدالت‌خواهی مردمان یک سرزمین باشد که برای به دست آوردن آن جان خویش را کف دست گذاشته و به جنگ استبداد می‌روند. آثار حماسی کهن عموما منظومه‌های بسیار بلندی هستند که داستان‌های مختلفی در آن گنجانده شده است. داستان‌هایی که با زندگی مستقیم مردم عجین شده است. نه فقط در شاهنامه، که در حماسه‌های کهنی مانند ایلیاد و اودیسه، اسب تروا و ... نیز چنین داستان‌های فاخر و غنی را می‌توان دید. ادبیات حماسی از اساس با جامعه‌شناسی و اسطوره‌شناسی پیوند خورده و نمی‌توان این سه را از هم جدا کرد. این شاخه مهم از ادبیات زمینه‌هایی دارد که با شناخت آن‌ها می‌توان آثار حماسی را از دیگر آثار بازشناخت. این زمینه‌ها عبارتند از: زمینه قهرمانی، زمینه داستانی، زمینه خرق عادت و زمینه ملی. زمینه قهرمانی عموما اولین چیزی که بعد از شنیدن نام حماسه و ادبیات حماسی به ذهن مردم می‌رسد، پهلوانان و قهرمانان یک داستان باشد. دلیل این امر هم واضح است. بخش اعظمی از حماسه را قهرمانان آن می‌سازند و حماسه‌سرایان تلاش دارند تصویری که از قهرمانی و پهلوانی این افراد می‌سازند، ارزش بصری، تعلیمی و هنری بسیار بالایی داشته باشند. زمینه داستانی زمینه مهم دیگری که آثار حماسی را می‌سازد، زمینه داستانی است. همان‌طور که گفتیم، حماسه‌ها عموما منظومه‌های طولانی داستانی هستند که در آن احوال زندگی و نبردهای پهلوانان یک ملت شرح داده می‌شود. در حقیقت حماسه‌سرا با خلق یک داستان فاخر قهرمانان را در ذهن مردم ماندگار و جاویدان می‌کند. زمینه خرق عادت یکی از مهم‌ترین و بارزترین ویژگی‌های داستان‌های حماسی، خرق عادت است. اگرچه حماسه را می‌توان تاریخ شفاهی ملتی دانست که سینه به سینه نقل شده تا به‌صورت مکتوب دربیاید، اما نمی‌توان اعمال و کنش‌های پهلوانان این داستان‌ها را هم‌تراز با مردم عادی دانست. عموما در داستا‌ن‌های حماسی شخصیت‌ها از پس کارهایی برمی‌آیند که از منطق خارج است و نمی‌توان به‌راحتی توجیه‌شان کرد. این شخصیت‌ها حوادثی عجیب و خارق‌العاده را در خلال داستان پدید می‌آورند و همین حوادث شگفت‌آور است که حماسه را تبدیل به یک گونه ادبی متمایز و غنی می‌کند. زمینه ملی زمینه مهم دیگر حماسه، زمینه ملی آن است. حوادث و شخصیت‌های داستان‌های حماسی اگرچه بخشی از قصه‌ای هستند که نویسنده و شاعر خلق کرده است، اما نمی‌توان آن‌ها را چیزی جدا از واقعیت‌ها دانست. در واقع قهرمانان و حتی شخصیت‌های منفی داستان‌های حماسی بخشی از خصوصیات اخلاقی مردمان یک عصر را منعکس می‌کنند و به همین سبب داستان‌های حماسی را می‌توان بخشی از تاریخ یک ملت دانست. ادبیات غنایی ادبیات غنایی گونه‌ای مهم از ادبیات است که شامل اشعار و متونی می‌شود که در آن شاعر با استفاده از عواطفش داستان یا ماجرایی را شرح می‌دهد و مسائلی مانند عشق، وصال، فراق، رنج و ... را منعکس می‌کند. با این تعریف، در ادبیات غنایی هر ملت عواطف و احساسات بر سایر امور و عناصر غالب می‌شوند و هر نویسنده و شاعری که بتواند این عواطف و احساسات را به شکل بهتری بیان کند، سخنش تاثیر بیشتری خواهد داشت و مخاطب را مدهوش خواهد کرد. ادبیات غنایی را می‌توان ناب‌ترین گونه‌ ادبی تاریخ ادبیات هر ملت دانست. از شاخصه‌های مهم این گونه ادبی می‌توان به عارفانه بودن، شاعرانه بودن، سیال بودن احساسات، ایجاد فضایی غم‌انگیز و ... اشاره کرد که فقدان هر یک از این‌ها موجودیت آثار غنایی را از بین می‌برد. ادبیات غنایی مستقیما با روح آدمی در ارتباط است و بخش‌های خفته جان انسان‌ها را بیدار می‌کند. این شاخه از ادبیات عموما قصد تعلیم و اندرز ندارد و شاید به همین علت است که آثار غنایی هر سرزمین میان مردمان آن‌جا از محبوبیت بسیاری برخوردار است. شاعران و نویسندگان حوزه ادبیات غنایی عموما انسان‌هایی با عواطف غنی و حالات روحی به‌خصوصی هستند که تلاش دارند احساساتشان را به فراخور زمان و موقعیت برای مخاطب در قالب شعر یا نثر شرح دهند. البته عموما شعر نقش پررنگ‌تری در میان آثار غنایی دارد و در این اشعار موضوعاتی مانند دین، مدح، مرثیه، حبسیات، حسب حال ‌و ... نیز شرح داده می‌شود. در ادب فارسی شاعرانی مانند حافظ، نظامی، سعدی، مسعود سعد سلمان و مولانا از چهره‌های برجسته به شمار می‌آیند که آثارشان شهرتی جهان دارد و در بهترین مراکز آکادمیک دنیا تدریس می‌شود.حتما بخوانید: چرا باید داستان بخوانیم؟ ادبیات نمایشی ادبیات نمایشی گونه‌ای مهم دیگر از ادبیات است که از زمان یونان باستان موجودیت داشته و مورد استفاده قرار می گرفته است. در حقیقت می‌توان گفت ادبیات نمایشی به شکل یک واسطه میان ادبیات و صحنه نمایش قرار می‌گیرد و با استفاده از آن بازیگران یک نمایش صحنه‌ای می‌توانند به شکل منطقی‌تری به ایفای نقش‌شان بپردازند. از طرف دیگر می‌توان گفت ادبیات نمایشی شکلی از داستان است که نویسنده آن تمام جزئیات صحنه -چه بصری و چه محتوایی- را در آن وارد کرده و به‌عنوان یک راهنمای مسیر از آن برای به پایان رساندن یک اجرای نمایشی استفاده می‌کند. شکل استفاده نویسنده هم اهمیت زیادی دارد، زیرا باید به گونه‌ای باشد که نهایت تاثیر را روی مخاطب بگذارد و معنا را به‌طور کامل به او برساند. همان‌طور که گفتیم، خاستگاه این ادبیات به یونان باستان برمی‌گردد و امروزه در جای جای جهان شناخته‌ شده است. با گذشت زمان این شکل از ادبیات به شکل متن نمایشنامه‌ها درآمدند و روی صحنه‌های تئاتر اجرا شده‌اند. با قطعیت نمی‌توان گفت اولین تئاتر در چه سرزمینی اجرا شده است، اما از قدیم‌الایام از نوشته‌های باستانی چنان برمی‌آید که یونانیان از تئاتر به‌عنوان یک ابزار مهم برای پرستش خدایانشان استفاده می‌کرده‌اند و در حقیقت نمایش برای آن‌ها یک آیین سنتی برای افتخار به خدایان و طبیعت بوده است. در نهایت هم به‌تدریج ادبیات نمایشی شکل رسمی و جدیدی به خود گرفت و امروزه در تمامی کشورها این گونه از ادبیات شمایلی زنده و جریان‌ساز دارد و هنرمند از آن برای انتقال مفاهیم گوناگون بهره می‌گیرد.بیشتر بخوانید: بهترین های ادبیات ایران؛ 10 رمان ایرانی که باید بخوانیمادبیات تعلیمی گونه‌ای دیگر از ادبیات، ادبیات تعلیمی و اندرزی نام دارد که آثار و متون برآمده از آن سعی دارد معارف یا علومی مانند علوم مذهبی، علوم فلسفی و ... را منتشر کند. هدف از انتشار چنین متونی در وهله اول تاثیرگذاری و دادن پند و اندرز به شنونده است. تاریخ ادب فارسی از دیرباز تا کنون مهد آثار تعلیمی و اندرزی بوده و به جرأت می‌توان گفت دریایی بی‌پایان از این نوع متون در تاریخ مکتوب ما یافت می‌شود. چرا که عموما ایرانیان علاقه وافری به پیشرفت تمدن و اخلاق در میان مردمان داشته‌اند و همین دغدغه شریف منجر به خلق آثاری ماندگار و جاودان شده است. از گذشته این تعلیمات و اندرزها عموما به شکل تلویحی در داستان‌ها و شعرها بیان می‌شدند و برای مثال از قوی‌ترین و درخشان‌ترین گونه‌های این ادبیات می‌توان گلستان سعدی، کلیله و دمنه، مثنوی معنوی و حدیقه‌الحقیقه سنایی را نام برد. کلام پایانی ادبیات را نمی‌توان در یک جمله تعریف کرد، ادبیات را تنها می‌توان فهمید و درک کرد، چرا که این عرصه گستره‌ای مهم از تمدن هر سرزمین است که مردمان آن سرزمین برای آن ارج و احترام خاصی قائل هستند. ادبیات هر ملت مملو از آثار گرانبها در ژانرهای مختلف است، چنان‌که تلاش کردیم بخشی از مهم‌ترین این گونه‌ها را به شما معرفی کنیم.   منابع https://commons.wikimedia.org/wiki/Category:Epic_poems https://www.britannica.com/art/dramatic-literature https://en.m.wikipedia.org/wiki/Lyric_poetry https://fa.m.wikipedia.org/wiki/ادبیات_تعلیمی https://en.m.wikipedia.org/wiki/Literature https://fa.m.wikipedia.org/wiki/ادبیات
چرا باید داستان بخوانیم؟
چرا باید داستان بخوانیم؟
مطالعه، افق ذهن را گسترش می‌دهد و درک بهتری از دیگران ایجاد می‌کند. با این‌وجود، برخی افراد می‌خواهند بدانند از بین تمام ژانرهای ادبی، چرا باید داستان بخوانیم؟ ما در ادبیات داستانی با شخصیت‌ها یا شعرهایی برخورد می‌کنیم که عمیقاً با آن‌ها همذات پنداری می‌کنیم و افکار و احساسات عمیقمان را می‌بینیم که در شخص دیگری متجلی شده است. به‌همین دلیل، تشویق می‌شویم هنگام تصمیم‌گیری در زندگی روزمره به طیف کامل تجربیات انسانی توجه کنیم. از فواید خواندن داستان می‌توان به این مزیت نیز اشاره کرد که علاوه بر بهبود مهارت‌های نوشتاری به ما امکان می‌دهد دایره لغات خود را نیز گسترش دهیم. جامعه ادعا می کند که کسانی در زندگی موفق‌ترند که علایقشان بیشتر به علوم و ریاضیات متمایل باشد، درحالی‌که چنین نیست و اتفاقا افراد آگاه می‌دانند فواید خواندن رمان بسیار گسترده و عمیق است. ما در این مقاله قصد داریم توضیح دهیم که چرا باید رمان بخوانیم و به ادبیات داستانی توجه ویژه داشته‌باشیم. با ما بمانید. چرا باید داستان بخوانیم؟ از فواید خواندن داستان و رمان این که به افزایش آرامش کمک می‌کند مطالعه یکی از محبوب‌ترین روش‌هایی است که به ما کمک می‌کند سطح استرس خود را مدیریت کنیم. یک نظرسنجی در سال 2021 نشان داد که 43 درصد از مردم در بریتانیا دریافته‌اند که مطالعه به کاهش سطح استرس آن‌ها در دوران کرونا کمک کرده است. اما گاهی ممکن است فواید خواندن انواع داستان و رمان را دست کم بگیریم، درحالی‌که داستان‌ها می‌توانند زندگی ما را به گونه‌ای غیرقابل تصور غنی کنند و تغییر دهند. اگر هنوز می‌پرسید چرا باید داستان بخوانیم این را هم باید بدانید که مطالعه به سلامت جسمی، روانی و روحی ما کمک می‌کند و این فواید تا آخر عمر باقی می‌ماند.بیشتر بخوانید: تمرین چندبار زندگی‌کردن | مروری کوتاه بر 7 داستان برتر خارجینتایج یک نظرسنجی دیگر در سال 2021 نشان می‌دهد که مردم از فواید خواندن رمان برای مدیریت سطح استرس خود استفاده می‌کنند. تحقیقات انجام شده در سال 2009 اثرات یوگا، شوخ طبعی و خواندن کتاب را بر سطح استرس دانش آموزان آمریکایی اندازه‌گیری کرد و نشان داد که 30 دقیقه مطالعه، همان‌قدر باعث کاهش فشار خون، ضربان قلب و احساس ناراحتی روانی می‌شود که یوگا و طنزپردازی باعث می‌شوند. مغز هم درست مانند هر ماهیچه دیگری در بدن، برای قوی ماندن و سلامت به ورزش نیاز دارد و مطالعه، ورزشی است که می‌تواند باعث آرامش مغز شود. مطالعه کتاب‌هایی با موضوعات معنوی و داستانی می‌تواند فشار خون را کاهش دهد و احساس آرامش را به ارمغان بیاورد وعلائم افسردگی را کاهش دهد. افراد مبتلا به افسردگی اغلب احساس انزوا و بیگانگی می‌کنند. خواندن داستان به ما این امکان را می‌دهد که به‌طور موقت از دنیای خود بگریزیم و در تجارب خیالی شخصیت‌ها غرق شویم، در حالی‌که کتاب‌های غیرداستانی می توانند استراتژی هایی را آموزش دهند که ممکن است به مدیریت علائم کمک کند. رمان‌ها توجه را روی داستان متمرکز می‌کنند. خواندن کتاب، شامل ارتباطات یک شبکه پیچیده از مدارها و سیگنال‌ها در مغز است. همان‌طور که توانایی خواندن ما بیشتر می‌شود، آن شبکه‌ها نیز قوی‌تر و پیچیده‌تر می‌شوند. نتیجه این قدرت، ایجاد نوعی آرامش درونی است. بنابراین، آن کتابی را که در قفسه‌ افتاده و گرد و غبار روی آن جمع‌ شده است، بردارید، آن را باز و شروع به خواندن کنید و سفر خود را به‌سوی یک زندگی غنی‌تر بیاغازید. چرا باید داستان بخوانیم؟ خواندن داستان باعث افزایش همدلی می‌شود مطالعات نشان می‌دهند یکی از فواید خواندن داستان این است که می‌تواند به تقویت حس همدلی و هوش هیجانی کمک کند اما مخالفان علمی نیز وجود دارند که می‌گویند داده‌های این مطالعات واضح نیستند یا تفسیر داده‌ها جامع نیست. اما همدلی چیست؟ همدلی، عمل درک، آگاهی، حساسیت و تجربه ناب از ارتباط درونی با احساسات، افکار و تجارب دیگران بدون تجربه واقعی همان احساسات، افکار و تجربیات است. در ژانرهای تخیلی، مانند ژانر ادبی عاشقانه، هیجان انگیز، ترسناک یا فانتزی که اغلب از قوانین و فرمول‌های خاصی پیروی می‌شود، درک شخصیت‌ها معمولا دشوار است. یکی از فواید خواندن رمان و داستان این است که به خواننده نقشه راه داده نمی‌شود و خودش باید بفهمد که شخصیت‌ها از کجا می‌آیند، چه چیزی آن‌ها را تحریک می کند و حتی راوی چقدر قابل اعتماد است. همه این‌ها باعث می‌شود که خواننده کمی بیشتر عمیق شود تا چیزهایی را که به صراحت بیان نشده‌اند، درک کند. در واقع، ادبیات داستانی نیاز به همدلی خواننده دارد در حالی‌که ادبیات غیرداستانی با تنهایی مرتبط است و با حمایت اجتماعی رابطه منفی دارد.بیشتر بخوانید: شروع کتابخوانی + 17 راهکار عملی چرا باید داستان بخوانیم؟ خواندن داستان باعث افزایش دایره لغات می‌شود به گفته محققان، نوجوانانی که در اوقات فراغت خود مطالعه می‌کنند، 26 درصد بیشتر از کسانی که هرگز مطالعه نمی‌کنند، لغت می‌دانند. تیم تحقیقاتی مستقر در مؤسسه آموزشی UCL دریافتند نوجوانانی که اغلب مطالعه می‌کنند و به کتاب‌های زیادی دسترسی دارند، نسبت به همسالان خود واژگان بهتری پیدا می‌کنند. محققان با تجزیه و تحلیل نمرات حدود 11000 نوجوان 14 ساله در آزمون تمرین کلمه، دریافتند نوجوانانی که هر روز برای لذت مطالعه می‌کنند، 26 درصد بیشتر از آن‌هایی که در اوقات فراغت خود اصلا مطالعه نمی‌کنند، کلمات را درک می کنند و نوجوانان کتاب‌دوست، 42 درصد بیشتر از همسالان غیرکتاب‌دوست خود،کلمات را می‌فهمیدند.بیشتر بخوانید: چرا باید کتاب بخوانیم؟ برای بهتر زندگی کردن بیشتر بخوانید!همچنین، محققان دریافتند که اگر والدین در ارزیابی کلمات، خوب عمل کنند، فرزندانشان نیز عملکرد بهتری خواهند داشت. در این تحقیق مشخص شد مادران دارای مدرک فوق لیسانس به‌طور متوسط بیش از دو برابر کلمه درست در مقایسه با مادرانی که فاقد مدرک بودند، می‌دانستند و این مورد به فرزندانشان نیز منتقل می‌شد اما پیشینه خانوادگی هرگز به معنای تعیین قطعی سرنوشت یک فرد نیست. ارتباط بین مطالعه برای لذت و واژگان درواقع، نشان می‌دهد که اگر جوانان به مطالعه تشویق شوند، مسیر زندگی آن‌ها نیز بدون توجه به پیشینه‌شان تغییر خواهد یافت. از فواید خواندن داستان بهبود قوه تخیل است این واقعیت که فایده خواندن داستان برای سلامت جسم و روان بسیار زیاد است، برای هیچ‌یک از ما تعجب‌آور نیست. با این‌حال، آن‌چه بیشتر مردم در نظر نمی‌گیرند، اهمیت مطالعه در شکوفایی تخیل است. بله! دانشمندان با تجزیه و تحلیل دقیق مغز در حین مطالعه به این نتیجه رسیده‌اند که خواندن و خلاقیت به هم مرتبط هستند و خواندن ادبیات داستانی، تخیل را بهبود می‌بخشد. دانشمندان علوم اعصاب نیز متوجه شدند که ارتباط مغز در حین مطالعه و پس از مطالعه به‌طور قابل توجهی افزایش می‌یابد. این یعنی از طریق این افزایش اتصال، مغز ما قادر است سریع‌تر ارتباط برقرار کند، راه حل‌های بهتر و قطعی‌تری در زمان نیاز به حل مسئله ارائه دهد و در نهایت، تخیل و خلاقیت تقویت می‌شوند. دانشمندان همچنین متوجه شدند که حتی اگر مراکز اصلی که مسئول خواندن و درک مطلب هستند در سمت چپ مغز، که سمت تحلیلی است، قرار داشته‌باشند، مغز سمت راست نیز در طول مطالعه تحریک می‌شود. مغز راست مسئول تجسم است و به بیان واضح‌تر، بیشتر با تصاویر سروکار دارد تا با کلمات. تنها نتیجه منطقی که از این موضوع می‌توان گرفت این است که اگرچه مطالعه عمدتاً سمت چپ مغز را فعال می‌کند، این واقعیت که سمت راست نیز در حین خواندن تحریک می‌شود، نشان می‌دهد که خواندن ما را مجبور می‌کند چیزهایی را که در مورد آن‌ها می‌خوانیم، تجسم کنیم و به سمت راست خود آموزش دهیم، که نتیجه آن بهبود خلاقیت و تخیل است. از فواید خواندن داستان این است که شما را با واقعیت‌های جایگزین روبه‌رو می‌کند؛ جایی که همه چیز امکان‌پذیر است. داستان‌های تخیلی و به‌ویژه علمی تخیلی، به شما این حس را می‌دهند که هیچ محدودیتی برای تصور ذهن انسان وجود ندارد. قرار دادن مداوم خود در معرض داستان‌های شگفت‌انگیزی که در تخیل نویسندگان به وجود می‌آیند، به شما این حس را می‌دهد که هیچ محدودیتی برای آن‌چه ذهن می‌تواند به دست آورد، وجود ندارد و هرگونه پیش فرض منفی که ممکن است در مورد نحوه عملکرد مغز و تخیلات داشته‌باشید را از بین می‌برد. همچنین، برای بسیاری از خوانندگان، تجربه غوطه‌ور شدن در این واقعیت‌های جایگزین که در آن همه چیز با کمک ایده‌های نویسنده امکان پذیر است، به‌عنوان منبع الهام عمل می‌کند. پس جای تعجب نیست که اکثر نویسندگان، یا حداقل نویسندگان خوب، خوانندگان مشتاقی نیز هستند. برای یک نویسنده مشتاق، هیچ منبع الهامی بهتر و هیچ تمرینی بهتر از خواندن برای تقویت عضلات تخیل وجود ندارد. چرا باید رمان بخوانیم؟ خواندن داستان شما را شادتر می‌کند مشکل شادی این است که برای افراد مختلف می‌تواند معانی کاملا متفاوتی داشته‌باشد. در حالی‌که این احساس در افراد مختلف، بسیار مشابه است اما روش دستیابی به آن از فردی به فرد دیگر بسیار متفاوت است. مثلا برخی افراد ممکن است پس از بالا رفتن از یک کوه، نشستن در قله آن و لذت بردن از تماشای منظره، احساس خوشحالی کنند اما برخی دیگر از این تجربه، احساس بدی داشته باشند. با این‌حال ثابت شده که مطالعه تأثیر مثبتی بر خلق و خوی ما دارد. محققان دریافتند که خواندن، یادآوری، و حتی بحث در مورد کتاب‌های داستانی می‌تواند ما را شادتر کند. مطالعه می‌تواند خلق و خوی ما را برای بهتر شدن تغییر دهد، سلامت روان را بهبود بخشد، استرس را کاهش دهد و حتی طول عمر ما را افزایش دهد. همچنین، مطالعه مغز را در حالت خلسه مانندی، شبیه مدیتیشن قرار می‌دهد و همان فواید سلامتی، آرامش عمیق و رهایی درونی را به همراه دارد. خوانندگان منظم معمولا بهتر می‌خوابند، سطح استرس کمتر و عزت نفس بالاتری دارند و میزان افسردگی آن‌ها نسبت به افراد غیرکتابخوان کمتر است. چرا باید رمان بخوانیم؟ رمان‌ها حس موفقیت را ایجاد می‌کنند اگر احساس می‌کنید حرفه‌تان رو به شکست است، ممکن است وقت آن رسیده باشد که کتابی بردارید! چه در حوزه حسابداری باشید، چه در زمینه خلاقیت یا هر شغل دیگر، خواندن از هر نوعی می‌تواند به بهبود مهارت‌های نرمی که کارفرمایان به دنبال آن هستند، کمک کند. اگر هنوز می‌پرسید چرا باید داستان بخوانیم  باید بگوییم که مطالعه مکرر رمان و داستان معمولاً منجر به «پیامدهای شناختی مثبت» درباره خود می‌شود. به‌عبارت دیگر، هنگامی که مطالعه را به‌عنوان یک سرگرمی طولانی مدت انتخاب می‌کنید، ذهن خود را قوت می‌بخشید. افرادی که کتاب می‌خوانند اغلب از ترفندهای نویسندگان در کسب و کارشان استفاده می‌کنند و به‌جای این‌که مجبور باشند اصطلاحات و دستور زبان پیچیده ادبی را به خاطر بسپارند، به‌طور شهودی و خلاقانه متوجه می‌شوند که چگونه یک جمله، یک پاراگراف و یک متن را به درستی ساختار دهند. مهارت‌های نوشتاری بخش مهمی از مهارت‌های ارتباطی است. ازسوی‌دیگر، یک کتاب خوب باعث می‌شود که خواننده پس از ورق زدن آخرین صفحه کمی توقف کند، بیاندیشد و تخیل خود را پرورش دهد. این شیوه‌ خودآگاهی و تأمل، مؤلفه‌ بزرگ هوش هیجانی و خلاق است که به احساس موفقیت درونی و بیرونی می‌انجامد.بیشتر بخوانید: راهنمای خرید کتاب برای کتابخوان‌های مبتدی و حرفه‌اییکی دیگر از فواید خواندن رمان این است که به ما ایده می‌دهد و افق دیدمان را گسترده‌تر می‌کند. برای این‌که یک داستان جذاب باشد، باید سوالاتی را ایجاد کند که خواننده می‌خواهد به آن‌ها پاسخ دهد، سناریوهای احتمالی را تصور کند و مشتاق است که ببیند آیا پاسخ آن‌ها با آن‌چه واقعاً اتفاق می‌افتد، مطابقت دارد یا خیر. این عادت‌ها مهارت‌های حل مسئله را تقویت می‌کنند که به افراد کمک می‌کند تا از پیچیدگی‌های کاری و ارتباطی خود عبور کنند. از آن‌جایی که خوانندگان ادبیات داستانی، طیف وسیع‌تری از کلمات را از این طریق تجربه می‌کنند، اغلب به خوبی صحبت می‌کنند و می‌توانند خود را حرفه‌ای و موفق نشان دهند. همچنین، خواندن منظم کتاب به آن‌ها کمک می‌کند تا مهارت‌های هدف‌گذاری را ایجاد کنند که برای موفقیت و خلاقیت، حیاتی است. فواید خواندن رمان: رمان کمک می‌کند ذهن بازتری داشته‌باشید خواندن داستان می تواند به شما کمک کند ذهنی بازتر و خلاق‌تر داشته‌باشید. پژوهش‌ها می‌گویند افرادی که داستان کوتاه یا بلند می‌خوانند، در مقایسه با همتایان خود که مقالات غیرداستانی می‌خوانند، ذهن بازتری دارند. اگرچه خواندن متون غیرداستانی به ما اجازه می‌دهد تا اطلاعات کسب کنیم اما ممکن است همیشه به وسعت ذهن کمک نکند. یک پزشک ممکن است دانش دایره‌المعارفی درباره موضوع کاری و علمی خود داشته‌باشد، اما ممکن است افق دید بازی نداشته‌باشد. علاوه‌براین، نتایج یک مطالعه بر روی 3635 فرد بالای 50 سال نشان داد کسانی که روزانه 30 دقیقه کتاب می‌خوانند به‌طور متوسط 23 ماه بیشتر از افراد غیرکتابخوان یا مجله‌خوان عمر می‌کنند. یکی از دلایل این‌که چرا باید رمان بخوانیم این است که ظاهراً تمرین خواندن کتاب باعث ایجاد تعامل شناختی و بهبود واژگان، مهارت‌های تفکر و تمرکز می‌شود و همچنین می‌تواند بر همدلی، ادراک اجتماعی و هوش هیجانی تأثیر بگذارد که مجموع آن‌ها به باز شدن ذهن و افزایش طول عمر مفید کمک می‌کند. فواید خواندن رمان: خواندن رمان کیفیت خواب را بهبود می‌بخشد مشکلات خواب در جهان نسبتاً شایع است، به‌طوری که از هر 4 نفر، 1 نفر گزارش می‌دهد که خوب نمی‌خوابد. این مسئله برای افراد مختلف باعث ایجاد مشکلات خاصی می‌شود. تخمین زده شده که تقریباً یک سوم بزرگسالان 50 ساله و بالاتر در ایالات متحده از داروهای خواب استفاده می‌کنند. هرچند وسایل کمکی خواب غیردارویی مانند رفتار درمانی شناختی (CBT) نیز در دسترس است اما اغلب به زمان و تعهد قابل توجهی نیاز دارد و می‌تواند پرهزینه باشد که به‌جای آن می‌توان از کتاب درمانی در زمان خواب استفاده کرد.بیشتر بخوانید: چگونه بر خواندن تمرکز کنیم: 14 نکته آساندر پاسخ به اینکه چرا باید رمان بخوانیم، می‌توان گفت یکی از فواید خواندن داستان در رختخواب این است که کیفیت خواب را در مقایسه با زمان عدم مطالعه در رختخواب بهبود می‌بخشد. یک کتاب ممکن است مستقیماً ما را خواب آلود نکند اما فکرمان را از مشکلات روز منحرف می‌کند و باعث می‌شود راحت‌تر بخوابیم. کارشناسان به‌طور کلی توصیه می‌کنند که مردم به‌جای کتاب‌های غیرداستانی، شب‌ها داستان بخوانند. یک نظرسنجی نشان داد افرادی که قبل از خواب مطالعه می‌کنند، نه تنها بهتر می‌خوابند، بلکه سالم‌تر غذا می‌خورند و درآمد بیشتری هم دارند. فواید خواندن داستان: خواندن داستان‌ها امکان عدم قطعیت را فراهم می‌کند از کتاب‌ها برای بهبود مهارت‌های خواندن و توسعه درک تکنیک‌های ادبی استفاده می‌شود. خواندن داستان، بیشتر از هوش، بر ذهن ما تأثیر می‌گذارد و تأثیر زیادی بر خلاقیت ما دارد. مطالعات زیادی انجام شده است که ثابت می‌کند یکی از فواید خواندن رمان و داستان این است که امکان عدم قطعیت زندگی را نشان می‌دهد و به این وسیله، خلاقیت ما را بهبود می‌بخشد. اما چگونه؟ مطالعه تمرکز ما را بهبود می‌بخشد، مغز را تمرین می‌دهد و باعث می‌شود عضلات مغز کار کنند و در مجموع، نیاز به درگیری فعال دارد. در واقع، خواندن کتاب جایگزین تجربه می‌شود، افق تفکر ما را گسترده و یادگیری مداوم را امکان پذیر می‌کند. به این ترتیب، تخیل و خلاقیت تقویت می‌شود و به ذهن اجازه می‌دهد تا با تصور طرح داستان، رویدادها و درگیری‌های جدید، نسبی بودن رویدادهای جهان را تجربه کند.بیشتر بخوانید: ادبیات داستانی خواندن داستان و رمان باعث بهبود روابط می‌شود خواندن داستان یک راه عالی برای بهبود روابط ما است. مطالعه سطح استرس ما در رابطه را کاهش می دهد و به حفظ روابط بهتر با دوستان، شریک زندگی و اعضای خانواده کمک می‌کند. زمانی که مطلعه می‌کنیم، آرام هستیم و کمتر احتمال دارد که با دیگران دعوا کنیم. وقتی مطالعه می‌کنیم از روابط تخیلی چیزهای زیادی یاد می‌گیریم. این موضوع به درک بهتر مشکلات شریک زندگی نیز کمک می‌کند و به ما در مورد چیزهایی که می‌تواند به رابطه‌هایمان آسیب برساند، هشدار می‌دهد. سخن پایانی در این مقاله درباره فواید خواندن داستان و رمان صحبت کردیم. با خواندن این مطلب می‌توانیم به افرادی که می‌پرسند چرا باید رمان بخوانیم توضیح دهیم که چگونه خواندن داستان و رمان می‌تواند به درک بهتر زندگی، بهبود روابط، کاهش سطح استرس، بهبود خلاقیت و موفقیت کمک کند. منابع: https://www.bacp.co.uk/news/news-from-bacp/2022/3-march-world-book-day-the-mental-health-benefits-of-reading/ https://bookriot.com/reading-and-empathy/ https://cls.ucl.ac.uk/reading-improves-teenagers-vocab-whatever-their-background-say-researchers/#:~:text=Teenagers who read in their,for Longitudinal Studies (CLS). https://basmo.app/reading-and-imagination/ https://www.newyorker.com/culture/cultural-comment/can-reading-make-you-happier https://www.newyorker.com/culture/cultural-comment/can-reading-make-you-happier https://blog.tandymgroup.com/career-job-search/7-reasons-why-avid-readers-are-often-more-successful/#:~:text=Stanovich, frequent reading typically results,their careers as a result. https://www.inc.com/christina-desmarais/why-reading-books-should-be-your-priority-according-to-science.html#:~:text=Reading fiction can help you,counterparts who read nonfiction essays. https://www.ncbi.nlm.nih.gov/pmc/articles/PMC8740874/#:~:text=Overall, reading a book in,14% favouring the intervention group. https://the-armijo-signal.com/10116/current-theme/reading-leads-to-creativity/#:~:text=Reading also helps people learn,and outcomes to think of. https://www.thehealthsite.com/sexual-health/love-and-relationships/reading-keeps-your-mind-sharp-its-good-for-your-relationships-too-728816/
معرفی بهترین رمان‌های ادبیات کلاسیک به انتخاب هوش مصنوعی chatgbt
معرفی بهترین رمان‌های ادبیات کلاسیک به انتخاب هوش مصنوعی chatgbt
در اینجا 10 کتاب ادبیات کلاسیک همراه با نویسنده‌هایشان و توضیح کوتاهی آمده است: "غرور و تعصب" نوشته جین آستین - داستانی از عشق، طبقات اجتماعی و انتظارات جامعه در انگلستان قرن 19. "موبی‌دیک" نوشته هرمان ملویل - داستان حماسی تعقیب بی وقفه کاپیتان آهاب از نهنگ سفید، موبی‌دیک. "کشتن مرغ مقلد" نوشته هارپر لی - بررسی قدرتمندی از نژادپرستی و نابرابری در جنوب آمریکا در دهه 1930. "جنگ و صلح" نوشته لئو تولستوی - رمان تاریخی گسترده‌ای که به زندگی اشراف روسی در دوره ناپلئونی می‌پردازد. "1984" نوشته جورج اورول - رمان دستوری که به خطرات توتالیتاریسم و نظارت در جامعه‌ای آینده اشاره دارد. "جین ایر" نوشته شارلوت برونته - داستان رشد یک مربی جوان و رابطه پرتنش با کارفرمایش، آقای روچستر. "گتسبی بزرگ" نوشته اف. اسکات فیتزجرالد - در دهه 1920، شکوفایی و ناامیدی رویا آمریکایی را تصویر می‌کند. "گیرنده در گنجه" نوشته جی. دی. سالینجر - داستان ماجراجویی‌ها و تأملات هولدن کولفیلد، نوجوان ناامید در شهر نیویورک. "دن کیشوت" نوشته میگل دو سروانتس - اغلب به عنوان اولین رمان مدرن شناخته می‌شود که داستان یک نجیب‌زاده پیر است که خود را شوالیه می‌پندارد. "ادیسه" نوشته هومر - اپوس یونان باستان که ماجراجویی‌های اودیسئوس را در تلاش برای بازگشت به خانه پس از جنگ تروا روایت می‌کند. این کتب ادبیات کلاسیک هستند که از آزمون زمان گذر کرده‌اند و همچنان به عنوان اثرات ادبی برجسته خوانده می‌شوند و جایگاه ویژه‌ای در ادبیات دارند. کتاب‌های معرفی شده در این مطلب را می‌توانید با کد تخفیف ارسال رایگان: blog1 از پاتوق کتاب خریداری کنید.
جستار چیست؟
جستار چیست؟
جستارها به‌عنوان یکی از محبوب‌ترین گونه‌های ادبی نقش بسیار زیادی در بالا بردن سطح مطالعه جمعی دارند چرا که بسیاری از افراد به مطالعه و یادگیری علاقه‌مند هستند اما توان و حوصله خواندن متون علمی، انتقادی، فلسفی و ... سنگین و طولانی را ندارند. جستارها به چنین افرادی کمک می‌کنند که با مطالعه آشتی و علایق خود را پیدا کنند. علاوه‌براین، آن‌ها اساسا حاوی اطلاعات تاریخی، هنری، فرهنگی، علمی و ادبی بسیار مهمی هستند و در طول تاریخ، نویسندگان بسیار شاخصی دست به آفرینش چنین نوشتارهایی زده‌اند. در ادامه این مطلب می‌خواهیم نگاهی عمقی به مبحث جستار نویسی داشته‌باشیم و از ابتدا شرح دهیم که جستار چیست و چه تاریخچه‌ای را پشت‌سر گذاشته است. با ما همراه باشید. تاریخچه جستار نویسی درباره تاریخچه جستار نویسی ساعت‌ها می‌توان صحبت کرد. اگر کمی در منابع مختلف در ارتباط با این شاخه ادبی جستجو کنید، با نام جستارنویسان بزرگی چون دیوید فاستر و میشل مونتی بر می‌خورید. اما جستار نویسی از کجا آغاز شد و بشر از چه زمانی فهمید که می‌تواند در این گونه ادبی خود را بیازماید؟ در پاسخ به این سوال مهم می‌توان گفت که در اواخر قرن 16 میلادی و اوایل قرن 17، مجموعه‌های متعددی تحت عنوان Essay منتشر شد که از جمله‌ آن‌ها می‌توان آثار مونتنی و فرانسیس بیکن را نام برد. اما Essay چه بود؟ مجموعه‌ 3 جلدی که توسط مونتنی با عنوان Essays منتشر شد، در حقیقت شامل 107 نوشته‌ نسبتا کوتاه بود که در سال 1580 انتشار یافت و در میان نوشته‌های آن، عناوینی مثل «درباره دروغگویان»، «درباره دوستی»، «درباره ترس» و ... دیده می‌شد. به کلیدواژه «درباره» دقت کنید! اگر به سراغ جستارهای قدیمی و حتی جدید بروید، می‌بینید اکثر آن‌ها به شکل رسمی و اصولی «درباره» چیزی نوشته شده‌اند و ماهیتی مقاله‌گونه دارند؛ اما نه آن‌قدر علمی و خشک. فرانسیس بیکن هم چند مجموعه‌ با عنوان Essays منتشر کرده که در آن نوشته‌های کوتاهی در باب عشق، زیبایی، سفر و ... آورده است. اما اگر به شکل موشکافانه‌تر به این مسئله نگاه کنید، نمی‌توانید با قاطعیت بگویید که اولین جستار در تاریخ ادب جهان به این نویسندگان تعلق دارد. چرا که این‌ها مواردی هستند که به شکل صریح توسط نویسنده، Essays خوانده شده‌اند. در حقیقت اگر کمی به عقب‌تر بروید، می‌توانید در فرهنگ یونان، روم و حتی ایران هم نوشته‌هایی قدیمی را در این گونه ادبی ببینید. برای مثال بسیاری از ادیبان، رسائل خواجه عبدالله انصاری را از این نوع نوشته‌ها می‌دانند، بدون این که خود خواجه عبدالله هنگام نوشتن از گونه‌ای ادبی به نام Essays یا جستار آگاهی داشته‌باشد. تاریخچه و سیر تحول جستار نویسی در ایران حال که با تاریخچه جستار نویسی در غرب آشنا شدید، وقت آن رسیده کمی درباره شکل‌گیری روند این گونه ادبی در ادبیات ایران بدانید. یکی از بهترین و محبوب‌ترین جستارنویسان ایران، شاهرخ مسکوب است که هم خاطراتش و هم متن‌هایی که در رابطه با شاهنامه می‌نوشت را به این قالب ادبی در می‌آورد. محمد قائد نیز یکی دیگر از جستارنویسان معروف ایرانی است که در دفترچه خاطرات و فراموشی‌اش، جستارهایی درباره سانسور، احمد شاملو، نوستالژی و ... نوشته است. البته خودش به این نوشته‌هایش «مقاله» می‌گوید، اما در بخش‌های بعدی که در مورد تفاوت‌های جستار و مقاله صحبت کردیم، متوجه می‌شوید که چرا نوشته‌های محمد قائد به جستار نزدیک‌تر است تا مقاله. داریوش شایگان نیز یکی از اولین جستارنویسان و اولین روشنفکران ایرانی است که این قالب ادبی جذاب را برای نوشته‌های خود انتخاب کرد. از سوی دیگر، واقع‌نگاری‌ها و سفرنامه‌های نویسندگانی چون جلال آل احمد، علی شریعتی و مرتضی مطهری را می‌توان بخشی از تاریخچه جستار نویسی در ایران دانست. احمد شاملو نیز جستارهای درخشانی را در سرمقاله‌های خود به چاپ رسانده است. در سال‌های اخیر نیز مجلات بسیار حرفه‌ای و قابل احترامی مانند ناداستان، داستان همشهری و ترجمان، اقدام به جمع‌آوری و چاپ جستارها کرده و در این مسیر مخاطبان زیادی را به جمع خوانندگان این گونه نوشته‌ها اضافه کرده‌اند. اگرچه این گونه نوشتاری قدمت زیادی دارد، اما سده اخیر را می‌توان درخشان‌ترین دوران جستار نویسی در ایران دانست. چه بسیار نویسندگانی که در این مسیر، آثاری خواندنی به چاپ رسانیدند و چه بسیار مترجمانی که جستارهای تحسین‌شده در ادبیات اروپا و امریکا را به زبان فارسی ترجمه کردند. تفاوت داستان و مقاله با جستار چیست؟ اما تفاوت جستار با داستان و مقاله چیست؟ بر اساس چه معیارهایی می‌توان برخی نوشته‌ها را جستار خواند و برخی دیگر را در قالب داستان یا مقاله دسته‌بندی کرد؟ در پاسخ به این پرسش بنیادی، ابتدا باید بدانید که جستار چیست؟ جستار متنی است که اساسا با مقاله، رساله، جزوه و داستان تفاوت دارد و در کنار این تفاوت، ویژگی‌های مشترکی نیز دارد که باعث می‌شود بسیاری از افراد نتوانند این گونه‌های ادبی را از یکدیگر تمیز دهند. جستار را می‌توان نتیجه متنی از مشاهده موضوعی توسط نویسنده دانست و البته لزوما این نتیجه، محرک و انگیزه اصلی نویسنده برای نوشتن جستار نمی‌شود! بسیاری از اوقات نویسنده می‌نویسد تا تجربه کند، تا بتواند خرده تفکراتش را روی کاغذ بیاورد و ایده‌هایش را به مخاطب خود برساند. در واقع تنها تفاوت نویسنده جستار با خواننده جستار این است که نویسنده ترجیح داده که دست به قلم شود و اثری را خلق کند. نویسنده‌ جستار در دنیای نوشته‌های خود آزاد است که هر طور که می‌خواهد فکر کند و نظرش را در مورد موضوعی روی کاغذ بیاورد، بدون این‌ که بخواهد از همان ابتدا دنبال منبع و رفرنسی برای نوشته‌هایش باشد. ایده‌های نویسنده جستار می‌تواند موضوعات ساده و روزمره باشد و نیازی نیست حتما تاثیر علمی شگفت‌انگیزی روی بشریت بگذارد. فرق جستار با مقاله و داستان درست در همین ویژگی‌ها است. نویسنده جستارنویس می‌تواند قصه‌ای تخیلی بگوید، احساساتش را بیان کند و یا تحلیلی منطقی از یک پیش‌آمد داشته‌باشد. ساختار جستار چیست؟ جستار هم مانند هر گونه ادبی دیگری ساختار مخصوص به خود را دارد و در حقیقت نمی‌توان هر متنی را جستار دانست. بسیاری از افراد به‌‌دلیل منعطف بودن این گونه ادبی، هر نوشته‌ای را به آن می‌چسبانند و خود را جستارنویس می‌دانند. این در حالی است که برای نوشتن جستار هم باید اصولی را رعایت کرد. جستارها از سه بخش مقدمه، بدنه و نتیجه‌گیری ساخته شده‌اند. در ادامه ویژگی‌های هر یک از این بخش‌ها را اجمالا معرفی می‌کنیم. مقدمه جستار چیست؟ هدف از مقدمه‌نویسی در جستارها، مشخص کردن موضوع جستار برای مخاطب است تا بتواند زمینه‌ای کلی از موضوع را متوجه شود و با متن ارتباط برقرار کند. در هر مقدمه‌ای باید حداقل یک جمله کلیدی، اساسی و مهم وجود داشته‌باشد که کلیت جستار را شرح دهد. در حقیقت مخاطب با خواندن مقدمه قرار است به دنبال چیستی و ماهیت جستار و هدف از طرح مسئله اصلی را متوجه شود و در ادامه بداند نویسنده قرار است با چه روش و شیوه‌ای با این سوال برخورد کند.   مقدمه جستارها دارای دو بخش اصلی هستند. یکی از این بخش‌ها از مطالب کلی درباره موضوع اصلی آغاز می‌شود و به تدریج به مطالب و اطلاعات جزئی‌تر می‌رسد. بخش دیگر هم  شامل هسته اصلی جستار است و در حقیقت اطلاعات همان جمله کلیدی را مطرح می‌کند. مهم‌ترین بخش مقدمه، بخش دوم است که نویسنده باید تمام توانش را برای نگه داشتن مخاطب تا پایان جستار بگذارد. واضح است که هدف از نوشتن یک مقدمه خوب، ترغیب کردن خواننده‌ به ادامه دادن مطلب است و آن‌ چه که در ساختار محتوایی مقدمه اهمیت دارد، همین برانگیختن حس کنجکاوی مخاطب است. مقدمه به مثابه دریچه ورودی جستار عمل می‌کند و باید بتواند خواننده را تا پایان جستار، با متن همراه کند. نویسنده‌ها اصولا در مقدمه از یک بیت شعر جذاب، یک متن خاطره‌انگیز، ضرب‌المثل، حکایت، داستان و هر چیز دلنشین دیگری استفاده می‌کنند تا مخاطب با متن، هم‌ذات‌پنداری کند. بدنه جستار بخش مرکزی جستار را بدنه جستار می‌گویند. در حقیقت بدنه مهم‌ترین و اصلی‌ترین بخش متن است و نویسنده سعی می‌کند با رویکرد قیاسی، استقرایی و یا هر دو آن‌ها شروع به توسعه موضوع اصلی کند. اما هر کدام از این رویکردها چه تفاوتی دارند؟ در نوشتن متن با رویکرد روش استقرایی، نویسنده یک هسته کوچک‌تر از تز اصلی متن را با نگاه منحصربه‌فردش بزرگتر می‌کند. در رویکرد قیاسی روش نویسنده کاملا متفاوت و از کل به جز می‌رسد. روند شکل‌گیری متن با رویکرد ترکیبی، از نام آن مشخص است. نویسنده در این روش تلاش می‌کند به شکل ماهرانه‌ای بین دو رویکرد استقرایی و قیاسی حرکت کرده و مخاطب را از زاویه دیدهای مختلف با متن آشنا کند  بدنه جستار از پاراگراف‌های مختلف تشکیل شده است که اصولا هر پاراگراف باید جنبه‌ای از موضوع را تحت بررسی قرار داده و در عین‌حال با پاراگراف بعدی پیوند محتوایی داشته‌باشد. تعداد این پاراگراف‌ها نیز بسته به پتانسیل موضوع، توان نویسنده و مقدار عمق و بینش او می‌تواند متفاوت باشد. هر چند که نویسنده می‌تواند بدون محدودیت خاصی هر چقدر که می‌خواهد بنویسد، اما از آن‌جایی که جستارها متن‌هایی کوتاه هستند، بهتر است از زیاده‌گویی پرهیز شود تا خواننده بتواند به راحتی تا انتهای متن همراه نویسنده باشد. نتیجه‌گیری جستار جستارها برای پایان یافتن نیاز به نتیجه‌گیری دارند. نویسنده در بخش نتیجه جستار‌ اساسا به جمع‌بندی نکته‌های اصلی پرداخته و به مباحث مطرح شده نگاهی کلی می‌اندازد. در این بخش باید تز اصلی جستار مجددا مطرح شود تا ضمن فهماندن اهمیت آن به مخاطب، هدف از کلیت روندی که طی شد را مشخص کند. بخش نتیجه‌گیری در حقیقت حسن ختام جستار است و نویسنده می‌تواند با طرح پرسشی جدید، ذهن مخاطب را برای متن‌های بعدی آماده کند. انواع جستار چیست؟ جستار نویسی به‌عنوان یک گونه ادبی پرکاربرد و مهم انواع مختلفی دارد که نویسندگان با اتکا به آن‌ها مقاصدشان از نوشتن یک متن جستاری را مشخص می‌کنند. در ادامه هر یک از آن‌ها را اجمالا توضیح می‌دهیم. جستار روایی (narrative essay) جستارهای روایی اصولا برای مخاطبان جذابیت‌های زیادی دارند چرا که اساس این نوع جستار یک موتیو یا تم مرکزی دارد که قرار است نویسنده تمام روایت خودش را حول محور آن شکل دهد و پیش ببرد. در جستار روایی همچون داستان شخصیت، اتفاق، فراز و فرود و دیالوگ وجود دارد اما شکل ساختاری آن با داستان کوتاه متفاوت است. داستان‌ها اصولا حول محور یک موتیو خاص پیش نمی‌روند و همه چیز برای آن‌ها از پیش تعیین نشده‌ است. این در حالی است که جستارهای روایی بر محوریت یک نقطه مرکزی شکل می‌گیرند. علاوه‌براین، در داستان‌ها پس از این که گره ماجرا گشوده شد، مخاطب رها می‌شود ولی در جستار، مخاطب اصلا قرار نیست دنبال تعلیق یا گره‌ای خاص باشد و با پایان یافتن جستار، همه چیز برایش واضح می‌شود. جستار متعین یا تعریفی (definition essay) یکی از انواع پرکاربرد جستار، جستار تعریفی است که در آن نویسنده در اصل معنای یک عبارت یا اصطلاح را به مخاطبان توضیح می‌دهد. این مفاهیم می‌تواند مانند عشق، غم، شادی و ... انتزاعی بوده و یا مانند کتاب، درخت و ... عینی باشد. نویسنده این نوع جستارها سه بخش را در مطلب خود منعکس می‌کند:  بیان عبارت یا اصطلاحی که قرار است تعریف شود. ارائه اطلاعاتی صریح و روشن در مورد عبارت مذکور و تعریفات نویسنده ذکر حقایق، استدلال‌، مثال‌، داستان، حکایت‌ و هر چیز دیگری که بتواند مفهوم را به شکل بهتری به مخاطب برساند.جستار توصیفی (discriptive essay) در جستارهای توصیفی همان‌طور که از نامش پیدا است؛ قرار است موضوعی مانند تجربه‌ای شخصی، موقعیتی خاص، مکانی معین و یا هر چیز دیگری توسط نویسنده وصف شود. تفاوت جستارهای توصیفی با جستارهای تعریفی در این است که جستارهای توصیفی تماما موضوعات را به شکل عینی و ملموس با حواس پنج‌گانه وصف می‌کنند و این در حالی است که در جستارهای تعریفی ممکن است موضوعی انتزاعی مورد توجه نویسنده قرار بگیرد. خواننده با مطالعه جستارهای توصیفی در حقیقت به دنبال وصف موضوعی از دیدگاه و بینش نویسنده است و می‌خواهد ابهاماتی برایش روشن شود. جستار انتقادی (critical essay) جستار انتقادی این روزها میان نویسندگان محبوبیت ویژه‌ای پیدا کرده است. در این جستارها، نویسنده می‌خواهد مطلبی را با نگاه خودش که می‌تواند علمی یا احساسی باشد، ارزیابی، تحلیل و بررسی کند. نویسنده جستارهای انتقادی معمولا با ذکر شاهد مثال‌های منطقی و بیان استدلال‌های قابل پذیرش، سعی می‌کند نکات و ایده‌های موجود در مطلب را تحلیل کرده و با یک نگاه انتقادی زاویه دید مخاطب را تغییر دهد. جستار توضیحی (expository essay) جستار توضیحی نوعی دیگر از این گونه ادبی است که نویسنده در آن به شکل جامع و کامل به بررسی و ارزیابی یک ایده، موضوع و یا حتی استدلالی خاص برای اثبات آن ایده می‌پردازد و هدفش تفهیم عمیق و آسان آن به مخاطب است. برای مثال نویسنده‌ای که می‌خواهد یک تئوری علمی یا فلسفی را برای مخاطبش تبیین کند، از جستار توضیحی بهره می‌گیرد. به این صورت که با شیوه‌هایی مانند تصویرسازی، تحیلی و تفسیر آن ایده فلسفی را برای مخاطب راحت‌فهم‌تر کرده و دریچه‌ای جدید رو به او می‌گشاید. جستار تحلیلی (analytical essay) هدف نویسنده‌ از نوشتن جستارهای تحلیلی در حقیقت توضیح کامل، جامع و جزء به ‌جزء یک موضوع یا مفهوم برای درک بیشتر و آسان‌ مخاطب است. اما تفاوت آن با جستارهای توضیحی چیست؟ در جستارهای توضیحی نویسنده تلاش می‌کند یک موضوعی واحد را با توضیحات بیشتر، به کمک تصویرسازی و تفسیر به مخاطب بفهماند اما در جستارهای تحلیلی نویسنده اجزای مختلف یک موضوع را موشکافانه بررسی می‌کند تا بتواند کلیت یک مفهوم را برای مخاطب قابل‌فهم‌تر کند. جستارهای علت‌ و معلولی (cauase and effect essay) در آغاز این نوع جستارها، نویسنده دلایل و علل یک پیش‌آمد را مورد بررسی قرار می‌دهد و در وهله بعدی به سراغ نتایج یا همان معلول‌های آن علت می‌رود. این سیر تدریجی به مخاطب اجازه تحلیل شخصی می‌دهد و به نوعی خواننده می‌تواند خود را در روند رسیدن به نتیجه دخیل کند. آن‌ها هم می‌توانند به‌ شکل مستقل نوشته ‌شوند و هم می‌توانند در حد چند پاراگراف از جستارهای دیگر را اشغال کنند. اصولا دانشجویان و اساتید دانشگاهی از این نوعی جستارها برای سازمان‌دهی مطالب و نظرات‌شان بهره می‌برند. جستار جدلی (argumentative essay) هدف نویسنده از نوشتن جستارهای جدلی بیان برهان‌هایی از هر دو سوی دیدگاه نسبت به یک مسئله‌ای است که بین دو یا چند طیف ایجاد مناقشه کرده است. به بیان ساده‌تر، نویسنده می‌خواهد با نوشتن جستار جدلی نظریات دو طرف یک مسئله مناقشه‌برانگیز را در مقابل یک‌دیگر قرار دهد. حال ممکن است نویسنده نگاهی بی‌طرف به ماجرا داشته‌باشد و هر دو دیدگاه را متعادل بنویسد و یا بالعکس، نظریاتش طرف یک دیدگاه را بگیرد. این مسئله به عقیده نویسنده بستگی دارد و کسی نمی‌تواند او را در این باره شماتت کند. نویسنده برای نوشتن جستار توضیحی نیاز به تحقیق بسیار زیادی دارد چرا که یا قرار است با استدلال‌های محکم یک برهان را ثابت کند و اگر چنین نباشد هم قرار است تمامی براهین هر دو دیدگاه را بیان کند. منطقا در چنین نوشتاری اصطلاحا نباید مو لای درز استدلال‌های نویسنده برود! جستار قیاس و تقابل (compare / contrast essay) نویسنده در جستارهای قیاسی و تقابلی، زمانی که «قیاس» را به کار می‌برد، در حقیقت قصد دارد عناصر مشابه با عنصر اصلی را بررسی ‌کند. در مقابل زمانی که قصد استفاده از «تقابل» را دارد، می‌خواهد عناصر متفاوت را مورد بررسی جزئی قرار دهد. با این تعریف، تکلیف جستارهای قیاس و تقابل مشخص است. نویسنده با نوشتن چنین جستارهایی می‌خواهد دو موضوع را از راه قیاس، تقابل یا هر دو آن‌ها تفسیر و بررسی کند. در حقیقت جستار نویس ابتدا دو یا چند موضوع که با یکدیگر ارتباط محتوایی و معنادار دارند را انتخاب می‌کند و سپس به بررسی و تحلیل عناصر مشابه و متفاوت آن‌ها می‌نشیند. شاید تصور کنید نوشتن چنین جستاری ساده و بی‌فایده است، اما اشتباه نکنید! نویسنده جستارهای قیاس و تقابل، سراغ بدیهیات نمی‌رود و قرار است به مخاطب از دریچه‌ای متفاوت و غافل‌گیرکننده موضوعات را نشان دهد. جستار تبیینی (explicatory essay) جستارهای تبیینی از دسته جستارهای تخصصی به شمار می‌روند. در این نوع جستارها نویسنده برای توضیح، تفسیر و یا تحلیل متنی ادبی مانند داستان، شعر، نمایشنامه، رمان و یا هر اثر ادبی دیگری دست به نوشتن مطلبی می‌برد. در حقیقیت جستار نویس هنگام نوشتن جستارهای تبیینی عموما قرار است ابیات یا جملاتی از یک اثر ادبی را به‌طور کامل بر اساس فرضیه‌ای مشخص بررسی کند. منظور از فرضیه چیست؟ مثلا نویسنده بر اساس یک یا چند بیت فرضیه‌ای درباره ویژگی‌های ظاهری رستم مطرح می‌کند و در طول جستار تبیینی خود سعی در تحلیل و بررسی این موضوع دارد. نتیجه‌گیری حائز اهمیت بسیار زیادی در این شکل از جستارها است. همچنین نویسنده برای ادعاهای خود باید منابع تاییدشده‌ای را ارائه دهد. جستار فرایندی (process essay) جستار فرایندی نوعی از نوشتار است که در آن نویسنده قصد دارد کار یا مهارتی را به مخاطب آموزش دهد. این کار یا مهارت می‌تواند یک تکنیک ریاضی، یک دستور پخت غذا و یا یک مهارت فنی باشد. در این شکل از جستارها نویسنده تلاش می‌کند مخاطب را برای رسیدن به هدفی خاص از کاری معین راهنمایی کند و او را تا انتهای مسیر برساند. از این رو این جستارها همیشه مخاطبان خود را دارند و از رونق نمی‌افتند.   جستار اقناعی (persuasive essay) هدف از نوشتن این نوع جستار، از نامش هم پیدا است. نویسنده با نوشتن جستارهای اقناعی به دنبال قانع کردن مخاطب با حقایق و استدلال‌های منطقی است تا او بتواند دیدگاه و ایده‌ای را بپذیرد یا یک کنشی خاص را انجام دهد. نویسندگان این نوع جستارها برای نگارش ابتدا حول محور موضوعی که می‌خواند صحبت کنند، کاملا تحقیق ‌کرده و در این مسیر تمام تلاششان را در جهت آگاهی از همه جوانب امر صرف می‌‌کنند. نویسنده‌های جستارهای اقناعی به تدریج در می‌یابند برای این که بتوانند مخاطب را تحت تاثیر قرار دهند، باید به مسئله مورد نظر با دو دیدگاه مخالف و موافق نگاه کنند تا تفاوت‌های هر دو رویکرد را متوجه شوند و مخاطب را نسبت به درستی یکی و نادرستی دیگری قانع کنند. کلام پایانی هر چند جستار نویسی نه فقط در ایران، که در جهان قدمتی دیرینه دارد، اما سال‌های اخیر را می‌توان نقطه اوج جستار نویسی دانست. در این سال‌ها نویسندگان زیادی آگاهانه اقدام به نوشتن جستار کرده و خود را جستارنویس می‌دانند و این در حالی است که پیش از این اصلا قالبی تحت عنوان جستار تعریف نشده بود. در حقیقت امروزه با تعاریف فعلی می‌توانیم بسیاری از نوشته‌های قدیمی را در این قالب بگنجانیم، بدون آن که نویسندگان آن مطالب بدانند در لحظه نگارش، در حال خلق چه اثری هستند. منابع https://bowvalleycollege.libguides.com/essays https://www.toppr.com/guides/english/writing/essay/ https://en.m.wikipedia.org/wiki/Essay https://handmadewriting.com/blog/guides/what-is-an-essay/ 
ادبیات داستانی
ادبیات داستانی
ادبیات گونه‌های مختلفی دارد و هر کدام از این گونه‌ها مخاطب مخصوص به خود را در گذر زمان پیدا می‌کند. ادبیات داستانی یکی از جذاب‌ترین گونه‌های ادبیات است که در میان ایرانیان به‌دلیل علاقه بیش از حد تمام نسل‌ها به روایات و حکایات، مخاطبان بسیار زیادی دارد. ادبیات داستانی ایران برای رسیدن به قله‌ای که امروز بر روی آن قرار گرفته، مسیر پرفراز و نشیبی را گذرانده است. در ادامه می‌خواهیم تاریخچه داستان در ایران و شیوه تکامل و بلوغ آن را شرح دهیم. با ما همراه باشید. ادبیات داستانی چیست؟ نام ادبیات را اساسا به هر اثر ادبی شکوهمندی که عامل تخیل در آن دخیل باشد، می‌دهند. ادبیات به‌طور کلی دو معنای عام و خاص دارد که در معنای عام کلمه، هر نوع نوشته‌ای شامل رساله‌ها، بخش‌نامه‌ها، آثار علمی، فرهنگی، فلسفی و ... را شامل می‌شود. اما ادبیات در معنای خاص شامل آثاری هستند که نویسنده به شکل خودآگاه و از روی اراده برای بیان مقصودی مشخص و معین نوشته و از لحاظ زیبایی‌شناسی و سبکی دارای ارزش خاصی باشد.بیشتر بخوانید: ادبیات چیست؟ادبیات شاخه‌های خاصی دارد که یکی از انواع محبوب و متنوع آن، ادبیات داستانی است که تمام آثار روایی منثور و منظومی را که با دنیای واقعی ارتباط داشته‌باشد و چیزی را روایت کند، در بر می‌گیرد؛ مانند داستان کوتاه، قصه، رمان و .... تاریخچه ادبیات داستانی داستان‌نویسی خصوصا در ایران تاریخچه پربار و غنی دارد. در حقیقت تاریخ داستان‌نویسی در ایران به قرون اولیه پیدایش نسخ خطی باز می‌گیرد. اساسا ادبیات کهن ایران سرشار از موضوعاتی است که با انواع افسانه‌ها، اسطوره‌ها، حکایات، روایات و تمثیل‌ها درآمیخته شده است؛ اما به شکل رسمی و با سبک و سیاق مدرن امروزی می‌توان گفت داستان‌نویسی از اروپا به ایران آمده و تکامل یافته است. تاریخ ادبیات داستانی نشان می‌دهد که ادبیات ایران در قرون گذشته سرشار از داستان‌ها و روایاتی است که اغلب جنبه نمادین و رمزی دارند و برای بیان مسائل اخلاقی، تعلیم و آموزش رموز عرفانی و فلسفی به کار گرفته می‌شده‌اند. حکایاتی مانند گلستان سعدی، انوار سهیلی، سمک عیار، داراب‌نامه، اسکندرنانه، قابوس‌نامه و ... تنها بخشی از این ادبیات کهن هستند. با ورود نمونه‌های اروپایی به کشور و ترجمه آثار آن‌ها به زبان فارسی، شکل نوینی از داستان‌نویسی وارد فرهنگ ایرانیان شد که توانست جهان‌بینی نویسندگان را دستخوش تغییر کند. در ادامه بیشتر راجع به گونه‌های کاربردی ادبیات صحبت خواهیم کرد. انواع ادبیات داستانی همان‌طور که گفتیم ادبیات گونه‌های مختلفی دارد که یکی از انواع اصلی و بسیار محبوب آن، ادبیات داستانی است. این گونه ادبیات، خود نیز به چند حوزه مختلف تقسیم می‌شود که هر کدام از آن‌ها ویژگی‌های خاص خودشان را دارند و شامل آثاری می‌شوند که در تاریخ ادبیات ماندگارند. این گونه‌های ادبی عبارت‌اند از: رمان رمان در ادبیات فارسی مترادف واژه «Novel» در غرب است. در تعریف این گونه ادبی می‌توان گفت رمان نام اثری داستان‌مانند است که در رابطه با تجربیات خاص و جالب بشری به رشته تحریر در می‌آید. طولانی بودن داستان، سبک، موضوع و شکل نگارش را می‌توان از بارز‌ترین تمایز‌های رمان نسبت به دیگر انواع ادبی به شمار آورد. نویسنده در اغلب قسمت‌های رمان تلاش می‌کند تجربیات فردی شخصیت‌ها را روایت کند و به این‌ترتیب یک پرتره داستانی جذاب، پیچیده و هیجان‌انگیز را به مخاطب نشان دهد. شاید به همین علت است که عنصر تخیل در بسیاری از رمان‌ها حضور ویژه دارد و شخصیت‌ها امکان این را دارند که قدرت‌های عجیبب و غریب خود را به نمایش بگذارند.بیشتر بخوانید: بهترین های ادبیات ایران؛ 10 رمان ایرانی که باید بخوانیمرمان‌ها می‌توانند ژانرهای مختلفی داشته‌باشند؛ رمان تخیلی، رمان علمی، رمان عاشقانه، رمان طنز، رمان پلیسی و معمایی، رمان اجتماعی، رمان تاریخی، رمان سیاسی و ... تنها بخشی از ژانر‌های این گونه ادبی هستند. برخی تاریخ‌شناسان حوزه ادبیات فارسی عقیده دارند که مسیر رمان در ادبیات داستانی ایران با سرگذشت حاجی‌بابای اصفهانی به قلم میرزا حبیب اصفهانی آغاز شد. برخی دیگر رمان شمس و طغرا نوشته محمد باقر میرزا خسروی را نقطه شروغ رمان فارسی می‌دانند و بسیاری دیگر بر این باورند که اساس و پایه رمان فارسی، خصوصا رمان اجتماعی فارسی با تهران مخوف مشفق کاظمی شکل گرفت. به هر روی ادبیات فارسی خصوصا در دوران معاصر غنی از رمان‌های قدرتمند و بی‌بدیل است. رمان‌هایی مانند بوف کور صادق هدایت، ملکوت بهرام صادقی، همسایه‌های احمد محمود، سمفونی مردگان عباس معروفی، کلیدر محمود دولت آبادی، سنگ صبور بهرام چوبک و شازده احتجاب هوشنگ گلشیری را می‌توان تنها بخشی از بزرگ‌ترین آثار فارسی در گونه رمان دانست. رمانس یکی از انواع ژانرهای ادبی، رمانس است که تفاوتی بنیادی و عمیق با رمانتیسم -که نام یک مکتب است- دارد. کلارا ریو می‌گوید که رمانس گونه‌ای از داستان قهرمانی است که در آن  عناصر و شخصیت‌های افسانه‌ای و اسطوره‌ای حضور دارند و با زبان خاص و فاخر به روایت اتفاقاتی می‌پردازند که ممکن است هیچ‌گاه به وقوع نپیوندد. در رمانس‌ها، نویسنده تلاش می‌کند به شکل واضح مرز بین شخصیت‌های ترسو و شجاع، خوب و بد و عاقل و نادان را با شخصیت‌هایی مشخص کند که از جنس افراد عادی نیستند و حتی ممکن است قدرت‌های خارق‌العاده‌ای داشته.باشند. عمده تمرکز نویسنده در نوشتن رمانس بر وقوع رویدادهای باورنکردی است. اما تفاوت رمانس و حماسه در چیست؟ اصولا حماسه‌ها، بنیادی اساطیری دارند، اما رمانس‌ها ممکن است این‌گونه نباشند و بدون توجه به اسطوره‌ای خاص، شخصیت‌ها اعمال عجیب و دور از واقعیتی انجام دهند. علاوه‌براین، حماسه‌ها اصولا راوی تاریخ ملی هستند. اما رمانس‌ها عموما ساخته و پرداخته ذهن نویسنده محسوب می‌شوند و ریشه تاریخی ندارند، با این‌که می‌توانند از رخدادهای تاریخی بهره بگیرند. در حماسه‌ها گاهی قهرمان‌ها شکست می‌خورند؛ اما در رمانس قهرمان همیشه پیروز است و در نبردهایش موفق می‌شود. به‌طورکلی رمانس را می‌توان بستری مفید و کاربردی برای بیان داستان‌های خارق‌العاده، پهلوانی و بعضا تعلیمی دانست. تاریخ ادب فارسی مملو از رمانس‌های بی‌نظیر مانند فیروزشاه‌نامه، داراب‌نامه، حسین کرد شبستری، امیر ارسلان نامدار و ... است. قصه قصه، نام گونه ادبی بسیار کاربردی است که خود شامل انواع گوناگونی می‌شود. این واژه را می‌توان معادل «Story» در زبان انگلیسی گرفت. در لغت‌نامه دهخدا ذیل این واژه معانی چون حدیث، داستان و سرگذشت آمده است. محمد معین هم همین کلمات را برای بیان معنی لغوی قصه استفاده می‌کند. اما چیزی که در تعریف واژه قصه اهمیت دارد، معانی اصطلاحی آن است. قصه در ادب فارسی دارای قدمتی بسیار کهن است و اساسا بیشتر آثار ادبی بر مبنای خلق قصه برای ایجاد ارتباط با مخاطب بنا شده‌اند.بیشتر بخوانید: اهمیت قصه گویی برای کودکان؛ بگذارید کودکان با قصه‌ها بزرگ شوند!قصه را می‌توان کلام دنباله‌داری دانست که در آن اتفاقات مختلفی روی می‌دهد و ممکن است این اتفاقات سفید، سیاه یا خاکستری باشند. میان نویسندگان و منقدان ادبی ایران اختلافات زیادی در رابطه با پیدا کردن جایگزینی مناسب برای واژه "Story" وجود دارد. عده‌ای مانند رضا براهنی واژه «قصه» را جایگزینی مناسب می‌دانند و برخی دیگر مانند هوشنگ گلشیری ترجیح می‌دهند از واژه «داستان» استفاده کنند. فرقی نمی‌کند کدام نظر مرجع قرار بگیرد، به‌هرحال قصه یا داستان، یکی از مهم‌ترین موتیوهای ادبیات فارسی هستند که از دل آن فاخرترین و ماندگارترین آثار متولد شده است. قصه شاه‌عباس و چاره‌نویس، مادیان چهل‌کره، شهر حاکم‌کش، شاه طهماسب و شاه عباس، ورقه و گلشاه، حسن کچل و پهلوان‌ پنبه را می‌توان از مهم‌ترین قصه‌های کهن فارسی دانست. داستان کوتاه یکی دیگر از انواع ادبی کاربردی در ادبیات داستانی، داستان کوتاه است. اساسا نام داستان کوتاه به داستان‌هایی اطلاق می‌شود که طول کمی دارند و قصه‌ای کوتاه را روایت می‌کنند. در حقیقت می‌توان این‌ گونه تعبیر کرد که به کمک داستان کوتاه نویسنده دریچه‌ای به زندگی شخصیت‌ها باز می‌کند و برای مدت کوتاهی به خواننده این امکان را می‌دهد که از این دریچه‌ به زندگی شخصیت‌ها و اتفاقاتی که برای آن‌ها می‌افتد، نگاه کند. شخصیت‌ها اصولا در داستان کوتاه فرصت عرض اندام ندارند و نویسنده نمی‌تواند مانند داستان‌های بلند به پرداخت آن‌ها بپردازد. در ادبیات کهن گونه‌ای از داستان کوتاه را می‌توان در آثار روایی فارسی مثل گلستان سعدی مشاهده کرد، اما در ادب فارسی معاصر و مدرن، مسیر داستان کوتاه با «یکی بود یکی نبود» محمد علی جمال‌زاده آغاز شد. نخستین داستان از این مجموعه «فارسی شکر است» نام دارد که موضوع اصلی آن زبان فارسی است. در ادامه این مسیر نویسندگان چون صادق هدایت، صادق چوبک؛ جلال آل احمد، بزرگ علوی، ابراهیم گلستان؛ جمال میرصادقی، هوشنگ گلشیری، بهرام صادقی و سیمین دانشور نیز طبع‌آزمایی کردند. سنگر و قمقمه‌های خالی، نیمه تاریک ماه، آتش خاموش، سگ ولگرد، زن زیادی و خیمه‌شب‌بازی از معروف‌ترین مجموعه داستان کوتاه‌های معاصر ادبیات فارسی است.
۷ روز ضمانت بازگشت وجه ۷ روز ضمانت بازگشت وجه
ضمانت اصالت کالا ضمانت اصالت کالا
۷ روز هفته ۲۴ ساعته ۷ روز هفته ۲۴ ساعته
امکان پرداخت در محل امکان پرداخت در محل
امکان تحویل در محل امکان تحویل در محل
طراحی فروشگاه اینترنتی توسط آلماتک